Thursday, September 18, 2008

خرده جنایت های زناشوهری


کتاب خرده جنایت های زناشوهری رو خوندم.

جالب بود و البته عجیب و غریب ! اینکه رابطه ی یه زوج بعد از سالها به این شکل در بیاد.

چیز جالب دیگه ش هم برای من این بود که بعضی از دیالوگ ها و حرفهاش رو من قبلا به شکلی زده بودم،

انگار که قبلا این کتابو خونده باشم :))

البته اینم بگم که رمان نیست و نمایشنامه اس.

خرده جنایت های زناشوهری "اریک امانوئل اشمیت"

دلم گرفته

این متن زیبا رو که سپیده نوشته بود خوندم و این زیر به زبان ناقص خودم وصف حال کردم..

دلم گرفته, دلگیر مهربانی هایت
بهارم خزان شده و نفسم سرد
شبهایم پر است از کابوس و روزهایم پر از انتظار
بی ستاره در پشت این دیوار های سهمگین سکوت جز بالشی خیس از حسرت در آغوشم نمانده
خسته از ریزش مدام باران, از آغوش بی حاصل
شکسته از هر روز مبادا
زین پریشانی جز تو با کس نخواهم گفت
جز تو که نخواهی شنید

پ.ن. عکس از خودم

آواز مه


اینو از بلاگ 360 نیوشا خوندم و به دلم بدجور نشست..

بلیط قطار را پاره می کنم
و با آخرین گله ی گوزن ها
به خانه بر می گردم

آن قدر شاعرم
که شاخ هایم شکوفه داده است
و آوازم
چون مهی بر دریاچه می گذرد

شلیک هر گلوله خشمی است
که از تفنگ کم می شود
سینه ام را آماده کرده ام
تا تو مهربان تر شوی

گروس عبدالملکیان – رنگ های رفته ی دنیا

Thursday, September 04, 2008

تبریک


الان از بلاگ ندا دیدم که ارشد MBA قبول شده، تو دانشگاه خودمون، شریف.

مبارکت باشه ندا :)