Friday, July 27, 2007

سکوت

Silence amongst the crowd by Parastoo shokati

یکم : برای دوستی آرزوی شادی می کنم

چون سر آمد دولت شبهای وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم

دوم : امشب برای چندمین بار فیلم شیر در زمستان رو از تلویزیون دیدم. عجیبه که هنوز هم از دیدنش لذت میبرم. مخصوصا دیالوگ های فوق العاده ای که داره !



هنری با شمع هایی به سیاهچال وارد میشه و میگه : کاری که در اینجا می خوایم انجام بدیم به نور روز احتیاج داره، این شمع ها رو از کلیسا دزدیدم. مسیح کمبودش رو حس نمی کنه و کشیش هم که برای خودم کار میکنه.

Friday, July 13, 2007

ماهی ها عاشق می شوند





این یکی از آهنگ های فیلم ماهی ها عاشق می شوند است. فیلم قشنگی بود و آهنگ قشنگی هم داشت.

Thursday, July 12, 2007

Tuesday, July 10, 2007

کلید


از اتاق بیرون اومدم. در رو پشت سرم بستم و کلید رو هم داخل زبانه قفل کردم تا در رو قفل کنم اما کلید نچرخید، این در اتاق کانون همیشه مشکل درست می کنه چون زیاد با کلید میونه خوبی نداره و همیشه باید چند بار باهاش ور بریم تا قفل بشه. من هم شروع کردم به ور رفتن و چرخوندن کلید، اما این بار مثل همیشه نبود، با یه انبردست هم چند بار روی قفل نیمه بیرون اومده کوبیدم تا شاید کمک کنه کلید تو قفل بچرخه، اما اثر نکرد. حدود 10 دقیقه معطل شدم و هنوز نتونسته بودم در رو قفل کنم، می خواستم بی خیال بشم و برم. باز هم سعی کردم اما قفل اصلا به روی خودش نمیاورد، چشمام رو بستم و سعی کردم وانمود کنم با تمرکز و با نیروی ماوراء طبیعی میشه قفل رو از لجاجت منصرف کرد اما هنوز کلید تو قفل نمی چرخید، اعصابم به هم ریخته بود و کلی معطل شده بودم، کاری از دستم بر نمیومد.

از اون طرف ساختمون یه دختر از پله ها بالا میومد. من هم این وسط کنجکاو شدم که ببینم کیه و میشناسمش یا نه، دستم روی کلید بود که هنوز تو قفل نمی چرخید و از دور به دختر نگاه می کردم که داشت به پاگرد می رسید که بعد از اون صورتش دیده میشد. صورت دختر رو دیدم، نمی شناختمش. به قفل نگاه کردم، بسته شده بود.

کلید توی دستم، بی اینکه حواسم باشه، چرخیده بود.

Monday, July 09, 2007

یه دنیا کار خوب


اوه، تا دلت بخواد این دنیا پره از کارهای خوب، همش رو که تو نباید انجام بدی، یکیش رو که به دلت می چسبه انتخاب کن و انجام بده، بقیه ش رو هم بذار بقیه آدم های خوب انجام بدن.

پ.ن. زیاد هم بهش فکر نکن.

Saturday, July 07, 2007

الیور، محمود و جورج


1. شنیدم الیور استون می خواسته یه فیلم درباره احمدی نژاد بسازه، بیچاره الیور استون که فکر می کرده احمدی نژاد اینقدر مهمه !
اینم شنیدم که مشاور احمدی نژاد جواب داده به این شرط که اول اجازه بدین یه کارگردان ایرانی درباره بوش فیلم بسازه، بیچاره مشاور که فکر می کنه بوش اینقدر مهمه !
2. سردار رویانیان گفته بود سهمیه بندی 21 درصد ترافیک را کاهش داده است.
پس با اینحساب می تونیم 100 درصد ترافیک رو از بین ببریم، کافیه دیگه به کسی بنزین ندیم.

Friday, July 06, 2007

اشتراک


هفته قبل تو گفتگوي خبري شبکه دوم يه بحث اقتصادي بین دکتر رهبر و دکتر ستاری فردر جريان بود که قسمت هايي از اون رو ديدم، جداي از مباحث و نقطه نظرات و صحيح و غلط بودن دلايل و نتيجه گيري ها نکات جالبي به ذهنم رسيد. با ديدن و شنيدن صحبت هاي يکي از اين دو نفر (دکتر رهبر) که در حمايت از دولت نهم صحبت مي کرد و جا به جا از دولت هاي قبلي ايراد مي گرفت يا بحث رو مرتب عوض مي کرد و ... با قرار دادن در کنار ديگر افراد حامي و طرفدار يا مسئولان دولت نهم به نتايج بامزه اي رسيدم. در اين افراد حداقل سه خصوصيت مشترک رو ميشه شناسايي کرد :
1. لحن صحبت و حرف زدن اين افراد، که با صداي تقريبا بلند و با حالت موعظه گرانه، آموزش دهنده يا تحريک کننده صحبت مي کنند، که در چنين بحثي کمکي به منطقي شدن بحث نمي کند. لحن صحبت چه در يک گفتگو چه در کنفرانس يا در مصاحبه بجاي اينکه حالت خبري داشته باشد حالتي شعاري، محرک و حماسي يا احساساتي دارد.
2. در گفتگو بجاي جواب دادن مستقيم به سوالات و ايرادات مطرح شده، از شاخه اي به شاخه ديگر مي روند و سعي مي کنند که با تغيير موضوع و تمرکز صحبت، از جواب دادن فرار کرده و حواس مخاطب و محور بحث را منحرف کنند، همچنين بجاي پذيرفتن مسئوليت اشتباهات همواره در پي انداختن آن بر گردن ديگرانند تا با مقصر و مانع جلوه دادن ديگران خود را از اتهام بي لياقتي مبرا کنند، تا جاييکه در دولت حاضر که مجلس و تمام قوا و مسئولان نظام دست دوستي و همکاري دراز کرده اند، هنوز در پي منبعي براي چسباندن گره مشکلات به آنند. در اين راه حتي از دروغگويي نيز ابائي ندارند، که در اين گفتگو دروغي درباره قروض دولت پيشين گفته شد و ديگري تذکر داد که دولت هيچ قرضي نداشته و اگر هم قرضي بوده بخاطر تغييرات مصوبات و بدون در نظر گرفتن منابع، به دست همين دولت جديد بوده که ديگري باز چاره اي جز تغيير موضوع و پريدن به شاخه اي ديگر پيدا نکرد.
درباره جواب ندادن به سوالات نيز از همان زمان انتخابات رياست جمهوري که در يک گفتگوي خبري مشابه، آقاي احمدي نژاد راضي نشدند تا به چندين مورد از موارد مطروحه (يا شايد تمام آنها) به درستي و کمال جواب دهند ميشد آينده را تشخيص داد، چيزي که در مصاحبه ها و گفتگو هاي بعدي ايشان نيز همچنان ديده مي شود.
3. نکته بسيار جالب و قابل تامل، تشابه بسيار در ادعاي مردمي بودن اين افراد است که در جواب سوالات دست به دامن آن مي شوند و از مردم مايه مي گذارند. يا به شکلي حماسي و احساساتي از مردم سخن مي گويند تا جاييکه گاهي بي منطق جلوه مي کند. يا همواره در مشکلات سنگ مردم را به سينه مي زنند اما در واقعيت همواره اعتراض همين مردم را برانگيخته اند، که در اين لحظات مردم عزيز به افراد فريب خورده و برانداز نظام تغيير نام مي دهند. در اين گفتگو نيز در جواب اين سوال که چرا مخارج دولت از مقدار قانوني فراتر رفته و به جاي کاهش ازدياد داشته، گفته شد که آيا نبايد پول معلمان را بدهيم ؟ آيا نبايد به مردم خدمات بدهيم ؟ و باز سنگ مردم را به سينه زد و باز هم از جواب به اين سوال سر باز زد.
و ديگر اينکه هرچقدر طرف مقابل به احترام صحبت ايشان سکوت کند و در بين صحبت و حتي ادعاها و دروغ هاي بيان شده بدون قطع کلامشان گوش دهد، در عوض (بعضي از) اين افراد درست وسط صحبت او را قطع مي کنند و بدون شکيبايي رشته کلامش را قطع مي نمايند بدون اينکه توجه کنند که تا لحظه قبل خود متکلم وحده بوده اند و چنين برخوردي با ايشان نشده بوده، تا جاييکه در موردي (چند شب قبل از این برنامه در همين برنامه گفتگوي خبري) ديدم که چنين فردي وقتي صحبت هاي طرف مقابل را به ضرر خودش ديد، به طرف مقابل اجازه تمام کردن جمله اش را هم نداد و با صحبت هاي بيجا و سوالات مکرر و بي مورد سعي در مشوش کردن صحبتش داشت درحاليکه طرف مقابل در تمام مدت صحبت ايشان با سکوت تمام گوش فرا داده بود و لحظه اي به ميان کلامش نپريده بود.
با اين اوضاع نمي دونم چطور ميشه از گفتگو حرف زد ؟! گفتگو هنوز هم واژه غريبي ست !
پ.ن. در شب دوم همین گفتگو بین آقای رهبر و آقای ستاری فر نیز اوضاع همون طور که انتظار داشتم فرقی نکرد، تازه بدتر هم شد. آقای رهبر جواب هیچ سوالی رو نداد، تمام مدت بجای «پاسخگو» بودن داشت ایرادات دولت های قبلی و بالاخص دولت خاتمی رو می گرفت، در تمام موارد از زیر جواب دادن در می رفت و موضوع رو عوض می کرد و مثلا بعد از نیم ساعت یهو یادش افتاد که موضوع اول برنامه رو پی بگیره، همون موضوعی که خودش یه بار دور زده بود، و به این بهانه باز به گفتگو جوابی نداد، دروغ گفتن هاش ادامه داشت و کار رو به تهمت هم رسوند ... خلاصه هر کار خواست کرد، تا جاییکه یه بار هم دکتر ستاری فر گفت «انگار جای ما دو تا عوض شده» راست هم می گفت. چون آقای رهبر بجای حضور و پاسخ به نقد های مطرح شده اقتصاددانان، فقط و فقط از دکتر ستاری فر سوال می پرسید و خودش هیچ جوابی برای گفتن نداشت، حتی منتظر جواب های آقای ستاری فر هم نمیموند و معلوم بود که تنها قصدش کش دادن بحث و تلف کردن وقته تا از زیر بار جواب دادن در بره. اگه مناظره اینه و دولت پاسخگو و دوستدار نقد این شکلیه، ملت باید برن کشک بسابن که هیچ خیری ازش در نمیاد. من که یه کارمعمولی رو هم به دست کسی مثل ایشون نمیدم چون اگه اتفاقی بیافته امکان نداره بتونم بفهمم که قضیه چی بوده و تقصیر کی بوده و راه حل چیه ..... تا وقتی به نفعشون نباشه امکان نداره ایشون محض رضای خدا هم جواب یه سوال آدم رو درست و حسابی بدن.