Tuesday, December 25, 2007


حاشا که من از جور و جفای تو بنالم

بیداد لطیفان همه لطف است و کرامت

Sunday, December 16, 2007

a situation

من
فرهنگستان هنر
نمایشگاه دوسالانه کاریکاتور
طبقه ی سوم

Tuesday, December 11, 2007

پله پله تا کاریکاتور

هشتمین دوسالانه بین المللی کاریکاتور تهران

Sunday, December 09, 2007

برگ ریزان

از کتاب اولین نمایشگاه بین المللی دوسالانه عکس ایران
برگ ریزان - ویوجینی کوماروف - اوکراین


Saturday, December 08, 2007

Tuesday, December 04, 2007

رستم و مالک اشتر در کافی شاپ


من درباره سریال چهل سرباز اشتباه کردم چون خیلی بیشتر از چیزی که فکر می کردم سریال مسخره ایه !
تازه دیشب جنبه های جدیدی از سریال برای من روشن شد ! اینکه دیگه امام علی و زندگی فردوسی و داستان های رستم سریال رو راضی نمی کنه و برای همین به سراغ سلطان محمود غزنوی و ایران معاصر و وقایع دیگه تاریخ هم میره. اصلا این آش شله قلمکار معلوم نیست قصد داره به کجا برسه و موضوعش چیه ولی هرچی که هست مسلما موضوعش نه به رستم و نه به فردوسی ارتباطی نداره، بلکه داره از اعتبار اینا سوء استفاده می کنه. داستان از مرگ فردوسی می گذره و رستم رو سر قبر فردوسی نشون میده که با دختر فردوسی صحبت می کنه ! یا دوباره برمیگرده عقب و در وسط صحرا و بیابان، که معلوم نیست اصلا کجا هست، رستم به همراه اسفندیار و بقیه رفقا (!) در حال گشت و گذار با مالک اشتر و یارانش برخورد می کنه و به مالک اشاره می کنه و میگه «رستمی دیگر» !! و با هم کلی سلام و احوالپرسی و خوش و بش می کنن و مالک به رستم میگه سلام بر پهلوان ایران زمین ! (اوه چه حماسی !) و رستم در جواب میگه سلام بر سردار مولایم علی ! سلام بر سردار پاکی ها !!! (اینا رو نمیدونم از کجا آوردن ؟ رستم و فردوسی بدون صاحب موندن و دستشون از این دنیا کوتاهه که آقای نوری زاد حرف توی دهن اونا میذاره و از اونا به عنوان عروسک خیمه شب بازی سوء استفاده می کنه)
اینا هم کافی نیست و میره سراغ حمله غزنوی به ایران که هیچ ارتباطی با قبلی ها نداره و روایت موازی نشون میده ! خوش و بش مالک و رستم در موازات با حمله غزنوی ها به ایران !
بعد جهش می کنه به ایران معاصر و یه سری هجویات پخش می کنه. اینجاست که شروع می کنه به نیش و کنایه های سیاسی زدن و... حتی در این اجرای ساده آنچنان ضعیف و بی تعهد عمل می کنه که آدم فکر می کنه از نگرانی پول حلقه های فیلم اصلا هیچ جا کات نکرده و هر چی ایراد و اشتباه در کار بازیگران هست باز هم قطع نمی کنه، مثلا در جشن عروسی که مربوط به زمان ایران معاصره و خیلی سعی شده تا سوررئالیستی و فانتزی در بیاد، پنج نفر هستن که با لباس های مشابه و کلاه حالت جاسوسان رو دارن که قرار بوده تمام حرکات این پنج تا همزمان و یک شکل باشه ولی در پنج شش باری که اونها رو نشون میده هیچ دفعه موفق به این کار نمیشن و همش دارن سوتی میدن ولی انگار کارگردان هیچ بار کات نداده و همون برداشت اول رو برای پخش فرستاده !
از پرت و پلاهای مکانی زمانی هم که نمیشه گذشت، احتمالا به زودی در این سریال شاهد لیلی و مجنون، ایلیاد و اودیسه، انقلاب اسلامی و دفاع مقدس، فتحعلی شاه، هری پاتر و محفل ققنوس، شمس و مولانا ، فتح بهشت آمریکا، اساطیر یونان باستان، سیندرلا، مهابهاراتا، سامورایی ها، .... ارشمیدس و زندگی مایا ها خواهیم بود !!
اگه دیدین رستم و مالک اشتر به همراه بر و بچ تو کافی شاپ نشستن تعجب نکنین ... راستی فکر می کنین رستم سان شاین بخوره و مالک اشتر میلک شیک، یا برعکس ؟!

نوری زاد جایی درباره سریالش گفته « می‌دانم برخی مخاطبان از آشفتگی مجموعه چهل سرباز رنج بردند یا ارتباط‌شان را با آن قطع کردند، اما در سینما و تلویزیون ما کمتر سعی کرده‌ایم سواد بصری مخاطب را بیشتر کنیم تا از دیدن کار متفاوت لذت ببرد.» !!!!!!
بابا ایول ! با این سریال یعنی داری سواد بصری مخاطب رو افزایش میدی ؟ همون بهتر که بشینیم چارخونه ببینیم !

Monday, December 03, 2007

جاده و درخت

مدت ها قبل، در راه شمال

Friday, November 30, 2007

زن ناقص العقل است


هفته قبل 5شنبه صبح یک برنامه از کانال 3 تلویزیون نشون میداد به اسم «تا چشمه رضوان» با موضوع عقل و عقلانیت در اسلام ... که مجری و تحلیلگر برنامه (دکتر بانکی) و سخنران (حجت الاسلام نقویان) در جمع جوانان زیادی از پسر و دختر درباره عقل زن این حرفا رو زدن :
نقویان درباره اینکه چرا زنان نمی تونن قضاوت کنن و قاضی بشن گفت که اسلام علاوه بر دو شرط توانایی و علاقه که در اروپا هم هست شرط سومی قرار داده به اسم وظیفه ! و این مورد رو به این شباهت داد که مردها میتونن بعد از ازدواج باز هم دنبال هوسرانی هاشون برن و به زنشون خیانت کنن اما این شرط وظیفه باعث میشه که مردها با اینکه علاقه دارن و توانایی هم دارن دنبال این جور کارا نرن ! *
من که نمی فهمم این توجیه چه ارتباطی با قاضی شدن زن ها داره! لابد تا مرد روی زمین هست، زن این «وظیفه» رو داره که به شوهرش برسه و قضاوت رو به دست همون مرد ها بسپره !

* « حالا بماند که با این لایحه حمایت از خانواده رسما این شرط به اصطلاح «وظیفه» رو از روی دوش آقایون برمیدارن تا بتونن راحت به دو شرط اول بپردازن ! »

بعد هم مجری برنامه (بانکی) برای اینکه صحبت های ایشون رو بیشتر توضیح بده (که البته توضیحش هیچ ربطی به وظیفه و حرفای نقویان نداشت)، درباره اینکه اسلام میگه زن ها ناقص العقل هستن دادِ سخن داد و این جور توجیه کرد که ناقص العقل بودن به این معنی نیست که زن ها عقل کم دارن بلکه به این معنیه که نمی تونن از اون عقلی که دارن استفاده کنن و به احساس خودشون تکیه می کنن و در اینجا نقص داشتن به معنی کم بهره بردنه، نه به معنی کمبود داشتن !
بعد هم گفت اسلام فقط هشدار داده که «زن ها این مشکل رو دارن که عقلشون ناقصه» همون جور که هشدار داده تمام انسان ها حریص هستن و حرص دارن و این فقط در حد نصیحت و هشداره و همین !
در این بین که این حرفا رو میزد تا جاییکه تونست به اینکه زن ها از عقلشون کم استفاده می کنن اشاره و تاکید کرد (که همراه با تصاویر خنده و نیش های باز بعضی از پسران حاضر در جلسه بود). یه جایی هم گفت البته زن ها باید تلاش کنن تا بتونن بدون اینکه از عواطف و احساسات خودشون کم کنن از عقلشون بیشتر و بهتر استفاده کنن ! برای مثال هم گفت که حضرت زهرا همین نمونه اس که از همه پیامبرها بیشتر عقل داشت و ازش استفاده می کرد ! و از این جور حرفا …

درباره این حرفای مسخره ای که این دو نفر ایراد فرمودند من لازم میدونم به 4 نکته اشاره کنم.

نکته اول : در باب حرفهای نقویان که قاضی شدن زن ها رو با ازدواج مجدد مردها مقایسه کرده بود، اولا بگم که مردها همین الان هم به راحتی میتونن با هر کسی که میخوان ارتباط داشته باشن (مخفیانه مثلا) و به علاقه و تواناییشون بپردازن ! و مقایسه این مورد مخفی با نمونه آشکار قاضی شدن بی ربطه، دوم اینکه طبق اسلام و قانون برای پیچوندن این وظیفه (شرط سوم!) موارد کاملا قانونی و مجاز ذکر شده که به مردها اجازه ازدواج مجدد و صیغه به میزان کافی داده شده ! اما برای قاضی شدن زن ها هم آیا قانونی وضع شده ؟ پس فقط این زنان هستن که موظف به رعایت اون شرط سوم هستن و مرد ها چندان نگرانی بابت اون شرط ندارن ! پس باز هم این مقایسه و توجیه ایشون بی ارتباط و غلط و مغرضانه است.

نکته دوم : درباره اینکه مجری برنامه ناقص العقل بودن زن ها رو به مفهوم كم بهره بردن از عقل تفسير كرد بايد بگم اين سخن يك لفاظي و بازي با كلمات بيشتر نيست. وگرنه معلومه كه همه انسان ها در كاسه سرشون يه چيزي به اسم مغز دارن و كسي هم نميگه كه براي يه انسان كه خنگ تره اين مغز نصف وزن مغزهاي ديگه رو داره و مغز انيشتين 2.5 برابر وزن مغز انسان هاي ديگه اس ! خنگ بودن و بي شعور بودن در اينه كه از اون عقلي كه داريم چطور استفاده مي كنيم، حالا اگه كنترل استفاده ش دست خودمون نباشه كه ميريم تيمارستان اگر هم باشه و خودمون نخوايم تا ازش استفاده كنيم ميشيم همون آدمايي كه بهشون ميگن ابله و كودن و احمق و خنگ ! حالا اين آقا كدوم يكي از اينا رو ميخواسته به زن ها نسبت بده نميدونم. اينو مي دونم كه اينكه بگيم عقل زن ها كمه، يا بگيم كم نيست بلكه نميتونن از اون عقلشون استفاده كنن در هر دو مورد توهين مستقيم به شعور زن هاست.
اصلا اين زشته كه بگيم زن ها در كاسه سرشون مشكلي نيست و همون عقل و مغز مرد ها رو دارن اما طبيعتا نميتونن از اين امكان فيزيكي و انساني خودشون و از اين نعمت خدادادي درست استفاده كنن !
اين آقاي مجري براي تكميل سخنان گهربار خودشون به اين هم اشاره كردن كه اسلام گفته از زن ها تبعيت نكنين و در كارهايي كه بايد در اون تصميمات عقلي گرفته بشه زن ها رو جلو نندازين !
با اين حساب حرف اين آقا كه ميگه ناقص العقل بودن زن ها يعني بهره نبردن از عقل و شعورشون با اينكه بگيم كمبود عقلي دارن و كم عقلن هيچ فرقي نداره، چون وقتي در فرهنگ عامه هم به كسي ميگن كم عقل و خنگ يا بي شعور، به اين معني نيست كه وزن مغزش كمتر از ميزان عادي و تعريف شده س يا اينكه قسمتي از مغزش رو بريدن و انداختن دور !! بلكه به همين معني حرف ايشونه، كه طرف از استعداد مغزي خودش درست استفاده نكرده !
بنابراين ايشون با بازي با الفاظ و كلمات دارن سعي مي كنن يه مفهوم توهين آميز رو با رنگ و لعاب و نقل و عسل، شيرين و موجه نشون يدن بدون اينكه اصل مفهوم تغييري كرده باشه يا به چيز ديگه اي اشاره كنه.

نكته سوم : و اينكه اسلام فقط درباره زن ها هشدار داده (مثل حرص) ‌به وضوح ادعاي كذبيه، چون اولا ايني كه اسلام گفته «انسان ها حريص هستن» منجر به وضع هيچ قانوني نشده و تنها به عنوان يه خصلت بهش اشاره شده و در مقابل درباره مساله زن ها چندين و چند قانون و منع و محدوديت مطرح شده، و همين كه زن ها نميتونن قاضي بشن يا گفته شده كه نبايد در تصميمات عقلاني الگوي مردها باشن نشون ميده تنها هشدار نيست و دستوراتي هم صادر شده، دوم اينكه حرص مساله ايه كه به تمام انسانها نسبت داده شده و به جمع خاصي محدود نشده و از پيش گروهي رو واجد اون ندونسته بلكه گفته همه ممكنه چنين ويژگي زشتي داشته باشن، اما درباره زن ها واضحه كه تمام زنها رو در بر ميگيره و يك مساله اخلاقي و شخصيتي نیست (كه ممكنه كسي داشته باشه يا نه) بلكه از قبل مشخص شده كه تمام زن ها اين مشكل رو دارن و آقايون اين مشكل رو ندارن، پس اين تشابه هم داراي ايراده و بنابراين شايسته قياس نيست.

نكته چهارم : اينجا به دو مورد اشاره مي كنم، يكي اينكه ايشون گفتن زن ها بايد تلاش كنن تا از عقلشون بهتر و بيشتر استفاده كنن. بر فرض كه زنها اينكارو كردن (!!) كسي از كجا ميتونه بفهمه كه اين اتفاق افتاده و يا چطور ميشه ثابت و اندازه گيريش كرد ؟ *
و آيا منظور ايشون فقط اين بود كه خانم ها فعلا سرشون گرم باشه و دلشون خوش، ولي در انتها براي آقايون فرقي نمي كنه كه اونا چقدر از عقلشون استفاده كنن چون باز هم فرض بر اينه كه نتونستن خوب و كامل از عهده اين كار بر بيان و باز هم همون محدوديت ها وجود خواهد داشت !

* «اگر فرض كنيم كه ميشه با روشي چنين كاري كرد، پس از اين روش و آزمون ميشه بر اي سنجش ميزان بهره وري تمام انسانها از عقلشون كمك گرفت و ديگه لازم نيست زنها و مردها رو جدا كنيم. بلكه با اين دستگاه سنجش ميشه سواي از جنسيت بگيم كدوم نفر از عقلش درست استفاده مي كنه يا نمي كنه. (كه مسلما چنين چيزي در اختيار نداريم وگرنه كه ديگه اين همه بحث لازم نبود !)»

مورد دوم هم اشاره ايه كه به حضرت زهرا مي كنن و ايشون رو نمونه اي از يك زن كامل كه از عقل خودشون بهترين استفاده رو كرده ميدونن.
(از قبل بگم كه اصلا قصد ندارم هيچگونه توهيني كنم و از حرفهاي من نبايد تفسيري بشه كه توهيني نسبت به ايشون استنتاج بشه. لازم ميدونم كه از قبل بگم فقط ميخوام روشن كنم كه معني حرفهايي كه ايشون در اين باره زدن به كجا ختم ميشه، اميدوارم براي كسي سوءتفاهمي پيش نياد.)
خب .. با صحبت هايي كه اين آقا درباره تمام خانم ها كردن و عقل و شعور اونا رو به طور طبيعي زير سوال بردن، و با توجه به احترامي كه بايد به حضرت زهرا داشت، چاره اي ندارن جز اينكه حضرت زهرا رو از تمام زن هاي دنيا جدا كنن و مستثنا بدونن، مثلا به شكلي اغراق آميز مي تونيم بگيم كه ايشون در تصورشون انسان ها رو به سه دسته تقسيم كردن. مردها، زنها و حضرت زهرا !
در اينصورت هم اينكه حضرت زهرا چه خصلت هايي داشتن ارتباطي با بقيه زن ها پيدا نمي كنه چون ايشون از اول هم اين رو بديهي در نظر گرفتن كه هيچ زني حضرت زهرا نميشه، و بنابراين هرچي ميخوان درباره «تمام» زن ها ميگن و آخرش هم ميگن به غير از حضرت زهرا !
اگر هم كسي مخالفت كنه و بگه «نه، حضرت زهرا يك زن بود كه تونست به اين توانايي در استفاده از عقلش برسه و بقيه زن ها هم بالقوه ميتونن»، اونوقته كه به مورد اول اين قسمت برميگرديم و اين سوال كه چطور ميشه صحت و كذب اينكه زني به اين توانايي رسيده رو اثبات كرد و اينكه آيا شرايط به گونه اي هست كه زني به اين توانايي برسه و از قيد اين محدوديت ها (كه با توجه به عقل ناقصش تنظيم شده) خلاص بشه ؟ يا اينكه ما اين وضعيت رو مثل يه فرض تخيلي كه هيچوقت رخ نميده مي بينيم و براي همين هيچ قانوني براي دادن چنين اختياراتي و حذف محدوديت ها براي چنين زني در نظر نمي گيريم ؟ به نظر اينطور ميرسه كه از ابتدا فرض را بر اين گرفته اند كه زنان نميتونن بر اين مشكل ناقص بودن عقل خود فائق بشن و احتياجي به فكر كردن درباره دادن اختيارات به زنان نيست !

و در چنين تفكري بالاخره با تمام اين سخنان زيبا، اين راي قطعي (و از پيش اثبات فرض شده) مجددا صادر ميشود كه «زنان طبيعتا و مسلما ناقص العقل هستند» !

پ.ن. در نقد حرف هاي اين آقايون هيچ جا نخواستم از اين بديهيات استفاده كنم كه در تاريخ گذشته و معاصر زنان سرنوشت ساز زيادي چه در عرصه هاي علمي و فرهنگي و چه سياسي و انقلابي و اجتماعي داشتيم و داريم كه نشون ميده اين اشتباهه كه به اين وهم گرفتار بشيم كه زنان هميشه مطيع محض احساسات و عواطفشون هستن و از عقل كم بهره !

مطلب دیگری درباره سخنان دیگری از حجت الاسلام نقویان (زن روزهای ابری)

Wednesday, November 14, 2007

یادی از بهار




بهار و درس و مشق



رقص برگ ها و آفتاب


سبز در سبز

Sunday, November 11, 2007

زندگی


دوشنبه 15 آوریل
من در همه ی ساعات عمرم زندگی نمی کنم. من در طول یک روز تمام، زنده نیستم. این چه معنایی می تواند داشته باشد ؟ ما به ساعات عمر خود می گوییم یک زندگی، اما این «یک» در لایه بیرونی به هم پیوسته و در لایه درونی از هم گسسته، سوراخ، پاره پاره، شکافته و سر تا بن زهوار در رفته است.

تصویری از من کنار رادیاتور "کریستین بوبن"

كاغذ بازي


تا حالا هيچ وقت با نوشته ها عشق بازي كردي ؟
اينكه با شهوت بشيني پاي كاغذ، و قلم رو با خماري بدست بگيري و گرماي خودت رو به اون منتقل كني ...
تمام وجودت رو بيرون بريزي و از حركت دست ها و انگشتان به وجد بياي ...
قلم رو به آرومي روي پوست كاغذ بكشي و با حركات نرم اون رو نوازش كني ...
انگار بخواي از انرژي درونت به پوست سفيد و شفاف كاغذ بدمي ...

Monday, November 05, 2007

یک فیلم ؟؟


چند شب قبل یک فیلم از سینما یک پخش شد به اسم «مرگ یک رئیس جمهور»
البته این فیلم خیالی بود اما اشاراتی که به نحوه برخورد ها و قانون میشد و چیزهایی که در اخبار صدا و سیما نیز قبلا دیده بودم تخیلی نبودند، همان هایی که منبع مقایسه های من در این پست است.

یکی از مسائلی که در این فیلم و در نقد آن مورد توجه قرار گرفت، موضوع «پیش جرم» بود، یعنی احتمال اقدام عملی توسط فردی در حالیکه آن عمل هنوز انجام نگرفته.
البته به این موضوع با دید مخالف و نقد نگریسته شد، اما باید بدانیم و به خاطر داشته باشیم که در کشور خود ما ایران این مساله به شکل کاملا جدی وجود دارد و البته از این معنای ظاهری صرف پا را فراتر می گذارد تا جاییکه به افرادی تهمت هایی زده می شود که هیچ سنخیتی با جنس و نوع عمل و طرز تفکر افراد ندارد و البته مسلم است که هدف برطرف کردن نگرانی بروز چنین جرمی نیست ! بلکه اعمال فشار و تحت کنترل گرفتن مخالفین و مردم است تا جاییکه در حد و اندازه های قانونی و حقوق مسلم مدنی خود نیز اعتراضی نکنند.
برای مثال این موضوع به برخورد با تجمع زنان که برای اعتراض به نادیده گرفته شدن حقوق اجتماعی و جنسی خود بود می توان اشاره کرد که به مسخره ترین شکلی از آن به براندازی نظام تعبیر کردند تا با این بهانه بی ربط آشکار مجوز مقابله با اینان را برای خود صادر کنند. از این دست نمونه ها کم نیست.

در صحنه ای از فیلم به این نکته اشاره می شود که مردم حق تظاهرات دارند (تظاهرات مردم آمریکا به کرات در صدا و سیما نیز پخش شده) اما نزدیک شدن بیش از حد به رئیس جمهور به لحاظ امنیتی صحیح نیست و اینکه برای مخالفین دولت و تظاهر کنندگان «مجوز» تظاهرات و حضور تا فاصله مشخصی از مراسم داده شده بود. البته فیلم تخیلی است، اما در فیلم های اخباری از تلویزیون صدا و سیما به دفعات شاهد این هستیم که مردم آمریکا به راحتی و با آزادی به تظاهرات علیه دولت و مخالفت با سیاست های آن می پردازند. چیزی که در ایران وجود ندارد و مسئولین و رسانه هایی به دروغ از آن به رضایت مردم تعبیر می کنند که در واقع اصلا چنین مجوزی به این تجمعات و تظاهرات (که با قانون اساسی ایران نیز مغایرتی ندارد بلکه تایید نیز شده است) داده نمی شود.
هرگونه اعتراض و تظاهرات و اعلام مخالفت به سرعت توسط نیروهای امنیتی به نام براندازی نظام یا مبارزه با مقدسات و قوانین الهی یا حتی مبارزه با خود خدا تغییر نام داده می شود و این حق مسلم و کاملا قانونی از مردم گرفته می شود و در عوض صحبت از آزادی و رضایت مردمی به سادگی ورد زبان مسئولان است که بعضی نیز با روی زیاد از مردم می خواهند که آزادانه از دولت و مسئولین و سیاست ها انتقاد کنند ! صحبت بیشتر در این باره از فرط وضوح به نظرم لازم نیست.
مساله دیگری که در فیلم دیده شد، ادعای این موضوع بود که فردی در تظاهرات بدلیل اطلاع داشتن از اخبار محرمانه برنامه رئیس جمهور دستگیر شد اما چون دلیل کافی وجود نداشت به سرعت آزاد شد ! نمیدانم واقعا اینگونه است یا نه، اما فقط در مقام مقایسه توجه میدهم که این را مقایسه کنید با دستگیر شدگان در ایران که در مواردی حتی دلیل ظاهری و جزئی نیز از علت بازداشت وجود ندارد و مثلا تعدادی از اعتراض کنندگان به نادیده گرفته شدن حقوق زنان در تجمع مذکور ماه ها در بازداشت به سر می بردند، بدون اینکه لازم باشد ادله کافی ارائه شود، تازه این به غیر از بازداشت هایی است که کسی از محل و چگونگی نگهداری بازداشت شدگان تا مدت ها باخبر نمی شود و حتی گاهی مسئولین از بازداشت این افراد اظهار بی اطلاعی نیز می کنند !

Friday, November 02, 2007

359° 59' 59"


من بالاخره فهمیدم این آزادی 360 درجه ای که احمدی نژاد قولش رو داده بود چیه !
اگه تونستین و وقت کردین (و احیانا راحتون دادن) بیاین دانشگاه شریف، تا با دوربین های جدید امنیتی که تو محوطه دانشگاه نصب شده آشنا بشین .... با قابلیت گردش و دید360 درجه !

بیلت، اتوبوس، مسافر


بلیت های این دو ماه را دیده اید ؟ شاید مهم نباشد اما ...
معمول است که برای احترام و ارزش نهادن یا با اهمیت شمرده شدن در پشت این بلیت ها تاریخ هایی ذکر می شود. مثلا روز کارگر، روز دانش آموز، عید فطر، رحلت امام ... البته توقعی نیست، با اینحال دانشجو که از اقشار مهم و تاثیر گذار جامعه محسوب می شود و هر روز از هر جناح و رده های مختلف مملکتی از کمالات دانشجویان و جوانان سخن گفته میشود، روز دانشجو را انگار چندان مهم نمی پندارند. انگار روزیست بی اهمیت ... در بلیت های این دو ماه اشاره به 16 آذر روز دانشجو نشده و در عوض از روز حمل و نقل، عید قربان، روز بسیج دانش آموزی، تشکیل بسیج مستضعفین، روز دانش آموز، روز نیروی دریایی، روز مجلس نام برده شده و حتی در دو قسمت از شماره های جمع آوری متکدیان و حیوانات موذی و کارتن خواب ها و دیگر اطلاعات گفته شده، ولی خبری از روز دانشجو نیست !
خب البته اسفند سال قبل هم خبری از روز ملی شدن صنعت نفت ندیدم ! یادش بخیر

یه چیز دیگه !
الان چند روزیه (تمام روزهای هفته اخیر) که در مسیر برگشت از دانشگاه به خونه حدود یک ساعت منتظر اتوبوس می مونم و خبری نمیشه ! با این همه حرف درباره حمل و نقل عمومی واقعا گند زدن ! اینکه در دو مسیر خیلی شلوغ، یکی انقلاب-اکباتان و دیگری مترو شریف-اکباتان تا یک ساعت هیچ اتوبوسی حرکت نکنه واقعا عجیب و مسخره اس، و تازه بعد از یک ساعت هم یه اتوبوس پر از مسافر میاد که معلوم نیست دیگه کجاش میشه سوار شد ! در حالیکه ناوگان یکی از خطوط این مسیر (ولیعصر-اکباتان) رو به مسیر دیگه ای منتقل کردن، و بجای فکر کردن به مسافران این مسیر انگار تعداد اتوبوس های بقیه خطوط کمتر هم شده !
مدتی هم بود که اتوبوس های شخصی 100 تومانی میومدن که اول با وجود گرون تر بودن به نسبت بلیت 20 تومانی میشد خودمون رو با خلوت بودن و سریع بودن و راحت تر بودن گول بزنیم اما الان دقیقا به همون معضلات گرفتار شدن، تا پنجره ها رو پر از مسافر می کنن و چندان تفاوتی هم با اتوبوس های شرکت واحد ندارن جز اینکه گرون تر هستن !

خب امیدوارم که به زودی هلی کوپتر (ببخشید چرخبال !) های مسافربر در تهران تردد کنن تا با قدرتمند کردن هر چه بیشتر حمل و نقل عمومی بار ترافیکی کاهش پیدا کنه تا شاید روزی به صفر برسه ! آمین !

از خوب، از بد


چند روز پیش در اخبار آقای احمدی نژاد اعلام کردند که مدیران مورد بازخواست قرار می گیرند و کارهایشان مورد نظارت و بررسی قرار می گیرد که البته چیز خوبی است. اما ...
چند معیار مطرح کردند که یکی رضایت مردم بود، اینکه با انجام وظایف خود رضایت مردم را جلب کرده باشند ... دیگر اینکه گفتند با عده ای برخورد می شود و برخی نیز برکنار می شوند. حال مدیران علاوه بر استرس های محیط و کار و معضلات جامعه باید نگران آینده شغلی خود نیز باشند که تا چه اندازه رضایت بالاسری های خود را نیز جلب خواهند کرد که به راحتی برکنار نشوند !؟ اتفاقی که در این مدت کم نیافتاده، از برکناری بسیاری از وزیر گرفته تا معاون یک سازمان استانی در کمتر از یک سال ! و بجای اینکه بیشتر به اقتدار مدیران کمک کند بیشتر آنان را بر لبه ای از موقعیت شغلی خود قرار میدهد و در افزایش نگرانی آنها و کاهش بازده و گرفتن تصمیمات ناصحیح کمک می کند.
دیگر اینکه گفتند مدیرانی که وظیفه خود را انجام داده اند معرفی می شوند و در آینده نیز لیست اسامی مدیرانی که در انجام وظیفه خود کوتاهی کرده اند منتشر خواهد شد ! اینجا صحبت از لیست اسامی شاگردان کلاس است که مبصر بر روی تخته می نوشت ... از خوب ... ازبد
کاری که چه در نگاه اول و چه در بحث اخلاقی قضیه، زشت و مذموم و ناپسند است. حرفی که شاید به جز آقای احمدی نژاد به راحتی از دهان مسئولی بیرون نمی آید و این را مسلما نمی توان به شجاعت و قدرت ایشان نسبت داد ! چیزی که حتی در دادگاه ها نیز ریختن آبروی مجرم را جایز نمیدانند و اسلام نیز ریختن آبروی یک مسلمان را زشت می شمارد ! اما مدتیست که عادت کرده ایم به سخنان ایشان و گفتار دور از تعقل و تناسب، مدتیست که به بی آبرو کردن انسان ها عادت کرده ایم...
اما سوال دیگر اینست که خود آقای رئیس جمهور تا چه اندازه مورد رضایت مردمند ؟ اگر به نظرات مردم نگاه بیاندازیم و تعریف و تمجید های متعصبانه و کورکورانه طرفدارن ایشان را کنار بگذاریم خود ایشان چه نمره ای خواهند گرفت ؟ و چه کسی این وظیفه را دارد که ایشان را مورد بازخواست قرار دهد ؟
اعمالی که توسط ایشان به راحتی انجام گرفت یا سخنانی که گفته شد، که هرکدام می توانست به منزله بحرانی برای یک رئیس جمهور تلقی شود، اما می بینیم که این موفقیت را کسب کرده اند که همچنان رئیس جمهور این کشورند !

با نگاهی به عملکرد و رفتار و کردار و گفتار ایشان، در چه لیستی وارد می شوند ؟ از خوب ... یا از بد ؟

Thursday, October 25, 2007

خبر های نو


«پلیس به اضافه قاضی» برابر است با .... هر چی که دلت بخواد !
رویانیان از تیمی مشترک از نیروهای پلیس و قضات حرف زد که در خیابان ها در کمین می نشینند تا متخلفین را در همان لحظه ارتکاب جرم دستگیر و حکم صادر کنند ! حرفی که از طرفی بی معنی، متناقض و غیر منطقی است و از طرف دیگر می تواند خطرناک نیز باشد.
اول اینکه بی معنی است چرا که چنین اتفاقی در حد و اندازه ای نیست که نیروی انتظامی آن را وضع کند و در این وهله غیر قانونی است و برای اجرای آن دستور قانونی لازم است و نیروی انتظامی قانون گذار نیست ! اگرچه با تازگی قوانین زیادی برای خود وضع کرده است. همچنین غیر منطقی به نظر می رسد که یک قاضی در خیابان حکم صادر کند، بدون حضور در دادگاه و امکان دفاع ! مسلما در خیابان وکیل مدافع ماهم حضور ندارد البته وقتی احتیاج به قاضی پیدا می کنیم باید ملزومات دیگر قضاوت را نیز مدنظر قرار دهیم که در شرایط گفته شده و در گوشه خیابان این امر محقق نمی شود. نیز اگر قرار است قاضی حکمی صادر کند، متهم نیز این حق را داراست که به حکم صادر شده اعتراض کند و تازه در صورتیکه فرصتی برای تشکیل پرونده قضایی در خیابان فراهم باشد. امر قضاوت که با دقت و مراحلی خاص همراه است، با طرح به سادگی بیان شده آقای رویانیان در اینجا در تناقض است.
جنبه خطرناک این سخنان در این است که در صورتیکه قرار باشد قاضی به همراه پلیس در خیابان ها راه بیافتد دیگر به دادگاه ها احتیاجی نخواهد بود ! دیگر در هر لحظه می توان حکم صادر کرد. درب خانه متهم را شکست، وارد شد، حکم را صادر کرد و مجازات را اجرا کرد ! جنبه خطرناک در این است که حکم قضاوت را در حدی ساده و بی تردید فرض می کند که گویی در لحظه قابل تصمیم گیری و اجراست، اینکه ترکیب پلیس و قاضی حتما در جایگاه حق است و هر چه بگوید عین قانون است ! اینکه به راحتی می توان به قدرت همراهی یک قاضی به سرکوب هرچه متخلف فرض می شود پرداخت.
و همه این پیشنهادات با این بهانه ارائه می شوند که پلیس نتوانسته متخلفان رانندگی را کاهش دهد (آن هم در هفته ای که از زمین و زمان برای عملکرد فوق العاده پلیس تبریک و تهنیت بر بیلبورد و پارچه ها نوشته می شود). به نظرم کمی شبیه عملیات روانی آمریکا می آید که برای حمله به افغانستان و عراق بهانه ناتوانی در برابر تروریسم را علم کرده بود.

دو بلیط برای یک نفر !
در این چند روز دو خبر انتصاب خواندم، یکی چند شب قبل که کسی با حفظ سمت مشاور رئیس جمهور شده بود و دیگری چند روز قبل که مسئول دیگری با حفظ سمت به مقام قائم مقام معاون وزیر منصوب شده بود. من خیلی مطلع نیستم ولی برای من سوالی است که با توجه به قانون منع چند شغله بودن در دولت، سمت های مشاور رئیس جمهور و قائم مقام معاون وزیر شغل محسوب می شوند یا خیر ؟ یا اینکه باز هم مانند موضوع آقای الهام است که پنج شغل داشت و از نظر آقای احمدی نژاد این پنج مقام در بخش ها، ارگان ها و در رده های متفاوت همگی یک شغل محسوب می شوند که هر کس یکی را داشته باشد باید چهار تای دیگر را هم به او داد !

«بیست و سی» یا بیلبورد تبلیغاتی !
اگر به برنامه بیست و سی دقت کرده باشید اکثر اخبار مربوط به احزاب، مربوط به دوم خردادی ها و اصلاح طلبان است که در اکثر موارد در پی سخنانی است که در مخالفت با هم می زنند یا از هم انتقاد می کنند یا کس دیگری علیه آنها می زند و هیچ گاه خبری به سود آنها گزارش نمی دهد و هر جا بتواند آماده ناخن زنی بین آنهاست. از جناح دیگر هم یا خبری نیست یا اگر هست در تایید و تکریم است. همانطور که از دولت تنها برای تعریف و تمجید خبر ارائه می دهد و هر جا خبری به ضرر دولت باشد یا شخص بلندمقامی را مورد سوال قرار دهد به سادگی سکوت می کند ! این اخبار آنچنان است که به وضوح اهداف خبرگزاری از ورای آن نمایان است که به هیچ عنوان نمی خواهد (و لابد می ترسد !) که اصلاح طلبان یا دوم خردادی ها مورد پذیرش مردم قرار بگیرند، گویی تمام دغدغه بیست و سی بر دو چیز است، یکی پیدا کردن خبری به ضرر اصلاح طلبان و دیگری یافتن خبری به نفع و برای تبلیغ دولت حاضر.

چه خبر از سریال ها ؟
به تازگی سریال های تلویزیونی با ربط و بی ربط حاشیه هایی به انقلاب می زنند، جدا از سریال هایی که کاملا با موضوع انقلاب ساخته می شوند. کم کم به این تردید افتاده ام که از تهیه کنندگان سریال های تلویزیونی تعهدی گرفته شده تا در سریال خود حتما به شخصیت های مثبت انقلابی و منفی ساواک و طرفدار رژیم بپردازند و اگر در سریالی صحبت و تبلیغی از این نوع نباشد اصلا سریال مجوز ساخت نمی گیرد ! چیزی در این مایه ها تصور کنید که وسط یک داستان عاشقانه جوانانه (!) امروزی، یکهو بابای یکی از رهگذران خیابانی آدم خلافکاری می شود و بعد معلوم می شود که قبلا طرفدار رژیم بوده و از اول هم آدم بدی بوده ! یا همه طرفداران رژیم سابق یا مرتبطین ساواک یا حتی انقلابیونی که تفکری متفاوت داشته اند، انسان هایی ناآگاه یا جاهل یا اهل خلاف یا بی سواد و خنگ و ترسو ترسیم می شوند. گویی دل مسئولین از این ها خیلی خیلی پر است !

اینم شاید دیگه قدیمی شده باشه .... اما


نشان شجاعت دست به دست شد تا بر گردن کسی بنشیند که جرأت روبرو شدن با مردم کشور خود را ندارد.
آقای رئیس جمهور، آقای استاد دانشگاه، آیا شجاعت حضور در آمریکا از شجاعت حضور در میان دانشجویان کشور خودتان کمتر است ؟

Thursday, October 04, 2007

In The Mood For Love



همین الان فیلم In The Mood For Love رو دیدم. فوق العاده، زیبا، افسون کننده و شدیدا تاثیر برانگیز بود.

تصاویر زیبا حرکات دوربین موسیقی مفتون کننده .... نتونستم خودم رو کنترل کنم که اینجا چیزی ننویسم.

یکی از بهترین فیلم هاییه که دیدم ... به شدت توصیه می کنم !

In The Mood For Love directed by Wong Kar Wai

Sunday, September 30, 2007

اسکار به اضافه اشک و آه، جایزه ای برای کارگردان مرحوم !


فیلم «میم مثل مادر» برای جایزه بهترین فیلم خارجی زبان از طرف ایران به مراسم اسکار معرفی شد.
من سه تا از فیلم های نامزد برای معرفی به اسکار رو دیده بودم. خون بازی، تقاطع و میم مثل مادر. و به نظر من که دوتای دیگه از «میم مثل مادر» خیلی قوی تر بودن. اگر به دنبال فیلم های گریه آور باشیم که فیلم هندی ها کم نیستن ! داستان و موضوع هم که از دوتای دیگه کمتر جذابیت داره، آخرش هم که غیر از گریه چیزی نصیب تماشاگران نمیشه ! در حالیکه فیلم هایی مثل «تقاطع» و «خون بازی» نماینده های خیلی بهتری می تونستن برای ما باشن. حالا من «زمستان است» یا «پاداش سکوت» یا «شب بخیر فرمانده» رو ندیدم که مقایسه یا اظهار نظر کنم. از روزی که آقای ملاقلی پور فوت شدن تا حالا همین بساطه که هی میشینن دوره میذارن و براش گریه می کنن و میگن وای وای چه کارگردان عزیز و مهم و فوق العاده ای ! چرا ما ایرانیا این همه مرده پرستیم ؟!
احتمالا هم فکر کردن که اونا هم مثل ما، به خاطر اینکه کارگردان فیلم فوت شده دلشون بسوزه و به فیلم اسکار بدن. ولی اگه این فیلم بهترین فیلم امسال ایران باشه دیگه رسما باید فاتحه سینمای ایران رو خوند !
بهتره امیدوار باشیم که دل نازک اسکار به حال کارگردان (یا شاید هم سینمای) ما بسوزه و در یک حرکت انسان دوستانه و ترحم انگیز که اشک رو از چشمان ما لبریز میکنه اسکار بهترین فیلم خارجی رو به این فیلم بده.

Wednesday, September 26, 2007

آقای احمدی نژاد شما رئیس جمهور کجا هستین ؟


محمود احمدی نژاد در نیویورک یه چیزایی گفته که خالی از لطف نیست بشنویم و بخندیم !

از آزادی زنان و آسایش شغلی آنان گفت و اینکه خوبه که تو ایران درصد دانشجویان دختر از پسر بیشتر شده ...
این جریان بازداشت های کمپین یک میلیون امضا هنوز داغه و دختران و زنان زندانی رو که هنوز یادمون نرفته که دروغ به این شاخداری داره میگه ! یا همین بحث توهین آمیزی که چند وقت پیش بود به نام طرح سهمیه بندی جنسیتی دانشگاه ها ! اصلا همین لایحه جدید حمایت از خانواده که صدای همه رو درآورده ! که خیانت مرد ها رو رسمی و آزاد اعلام می کنه. واقعا که وقاحت آقای رئیس جمهور هر روز داره بیشتر میشه !

از آزادی بیان و حقوق اقلیت ها و یهودیان و مسیحیان و ... در ایران سخن گفته !!
من که نمیفهمم اینا چیه ! اینجا که به کسانی که ادعای اسلام هم دارن تهمت ارتداد میزنن و حکم اعدام صادر میکنن ! روحانی مملکت رو میندازن زندان، به رئیس جمهور سابقش تهمت جاسوسی میزنن، اساتید رو متهم به هزار جور انحراف و معصیت و بی ایمانی می کنن، دانشجو رو کتک می زنن، دخترا رو بازداشت می کنن، روزنامه ها رو می بندن و توقیف می کنن و به جرمی که هنوز چاپ نشده محاکمه می کنن، و هزار جور بی عدالتی و ظلم دیگه می کنن و بعد احمدی نژاد با چه رویی میگه آزادی بیان !؟ حقوق مردم ؟!؟!؟ دیگه کار از وقاحت هم گذشته !

تاسف خورد که چرا در آمریکا آزادی اطلاعات و آزادی بیان نیست !؟!؟!
حالا سوال اینه که چطور خود ایشون تونسته بره اونجا و هرچی دلش میخواد بگه ! خب این خودش همون آزادی بیانه دیگه ! اینکه بهش تهمت تروریسم زدن اما اون رو به کشورشون راه دادن و اجازه دادن که سخنرانی هم بکنه ! حالا تو ایران توی یه سخنرانی دانشجویی یه استاد یا یه شخصیت سیاسی اجازه صحبت نداره یا حتی زیاد دیدیم که حتی سخنرانی و کنفرانس هایی رو به خاطر سخنرانی افرادی که تو دولت هستن یا بودن یا حتی موافق نظام هم هستن به هم میریزن یا اصلا مجوز نمیدن ! خب همین رو با اینکه احمدی نژاد رفته وسط آمریکا واسه مردم حرف زده مقایسه کنین ! دیگه آزادی بیان از این بیشتر چی میخواد ؟! اینجا روزنامه و وبلاگ و خبرگزاری ها رو که می بندن یا براشون دارن قانون درست می کنن که بتونن بیشتر و بیشتر تحت فشار و نظارت و نفوذ و تسلط خودش قرار بدن. از طرف دیگه ماهواره هم ممنوعه و از روی پشت بوم پرتش می کنن پایین و حکم صادر می کنن، اما ایشون به روزنامه نگار شبکه سی بی اس میگه مردم که دارن از ماهواره استفاده می کنن ! آقای رئیس جمهور آیا من میتونم این حرف رو از زبان شما به این معنی بگیرم که استفاده از ماهواره آزاده ؟ که شما با مردمی که به قول خودتون از ماهواره آزدانه دارن استفاده می کنن برخورد نمی کنین ؟!!

از انتخابات آزاد و رفراندوم برای مردم فلسطین حرف زد و به روی مبارکش نیاورد که تو ایران نه از رفراندوم خبریه و نه از انتخابات واقعا آزاد. اینجا حرف از رفراندوم اسمش میشه براندازی نظام و بازداشت و ... در پی داره ! انتخابات آزادش باید برای آزادی بیشتر به تایید تفکر خاصی برسه و صلاحیت فکری نامزد ها باید مورد موافقت باشه، و این همون آزادی و شعوریه که ایشون برای کشورشون می پسندن.

اول سخنرانی در دانشگاه کلمبیا از آزادی بیان برای استادان مدعو گفت و گفت که تو کشورش اگه کسی رو برای سخنرانی دعوت کنن از پیش بیانیه نمیدن و واکسینه نمی کنن که به شعور دانشجو ها و اساتید توهین بشه و ...
این حرف از سر تا پا ایراد داره، یکی واسه اینکه اینجا بطور کلی در حال توهین به شعور ملت هستن چه برسه به اساتید و دانشجوها، اونم وقتی میگن اساتید باید پاکسازی بشن ! دانشجو ها اوباش هستن و یا افراد فریب خورده ای هستن و میخوان در کشور آشوب درست کنن ! دانشجو ها باید همواره تحت نظارت باشن چون دارن پول میگیرن که برای کشورهای بیگانه و دشمنان جاسوسی کنن یا اهداف اونا رو تامین کنن ! دیگه اسم این اگه توهین نیست پس چیه. ایراد دوم هم اینه که اینجا کسی که بخواد، یا حتی لحظه ای به ذهنشون برسه که ممکنه، حرفی غیرموافق با نظرشون بزنه اصلا دعوت نمیشه که جایی سخنرانی کنه !! در واقع اینجا اصلا احتیاجی به واکسینه کردن نیست، وقتی راحت میشه کلا مورد رو از بیخ و بن کند، دیگه چرا زحمت واکسیناسیون به خودمون بدیم ؟

یکی نیست بگه آقای احمدی نژاد شما رئیس جمهور کدوم کشوری آخه ؟ اینقدر که از ملت فلسطین و آمریکا دفاع می کنی و نگرانشون هستی تو این مدت اصلا درباره مردم ایران چیزی نگفتی و از حقوق اونا فقط از حق هسته ای دم زدی که اولویتش از خیلی حقوق دیگه اونا که رعایت نمیشه کمتره. اینهمه نگران آزادی انتخابات تو فلسطین هستی اما تو کشورت هنوز نمیشه یه نماینده مجلس رو با آزادی انتخاب کرد ! و حتی کسی که نماینده مجلس بوده برای دور بعد رد صلاحیت میشه ! کلی از سیاستمداران بخاطر اینکه «به اندازه ای که لازمه» طرفدار شما نیستن نمیتونن نامزد بشن یا حتی به راحتی سخنرانی کنن. اینقدر که نگران آزادی اطلاعات و آزادی بیان در آمریکا هستی تو کشور خودت اینطور با روزنامه ها رفتار میشه و مهمترین عنصر خبررسانی کشور در انحصار عده خاصیه و حتی کار رو به جایی رسوندی که تو اینترنت که آزادترین فضاست هم به توقیف و سانسور و تعقیب اطلاع رسانی آزاد می پردازین. اینجا که به همه ایرانیها اجازه سخنرانی داده نمیشه چه برسه به اینکه رئیس جمهور یه کشور خارجی بیاد و سخنرانی کنه ! پس الان که اونجایی فکر کن ببین کجا ایستادی و داری با کیا حرف میزنی. چیزی که اینجا برای مردمی که رئیس جمهورشون هستی پیدا نمیشه !

البته اگه منم این همه بی خبر بودم و این حرفای خوشگل ایشون رو میشنیدم فکر میکردم ایران مهد آزادی و عدالت و چی و چی و چیه ! اما متاسفانه من تو ایران زندگی می کنم و از این حرفای قشنگ شما خبری نمیبینم. آره، کف زدن برای این حرفا خیلی خوبه اما برای کسی باید کف زد که غیر از کیلو کیلو حرفای خوشگل یه ریزه هم عمل تو کارش دیده بشه !

اینم چند تا خبر از انواع و اقسام آزادی و عدالت در ایران !

دادخواهي دستگيرشدگان كارگاه خرم‌آباد

بازداشت 25 نفر در کارگاه کمپین یک میلیون امضاء در خرم آباد

شیرین عبادی: اگر مجلس لایحه حمایت از خانواده را از دستور کار خارج نکند، ما زنان مقابل مجلس می رویم

اگر مهریه عندالا‌ستطاعه باشد ...

سرانجام لايحه حمايت از خانواده چه مي شود؟

نامه سرگشاده ۱۷۰ روزنامه‌نگار به مديران مسوول روزنامه‌هاى غير دولتى در خصوص تشديد محدوديت ها براى خبرنگاران در عرصه اطلاع‌رسانی

Wednesday, September 12, 2007

mood for the moment



I love playing games !

Friday, September 07, 2007

آب کشی مغزی-عقیدتی


در سریال های تلویزیونی اصول مسخره ای هست که همیشه رعایت میشه، تا در مردم احساسی که لازم میدونه ایجاد کنه. در واقع یه جور شستشوی مغزی که به سطحی ترین و مبتذل ترین شکل اعمال میشه.
برای نمونه چیزی که همه باهاش به شدت برخورد داشتیم شخصیت پردازی کاراکترهای فیلم ها و سریال هاست که اصلا شخصیت پردازی نداره و فقط با یه نگاه به ریخت و قیافه آدما میشه کل اخلاق و شخصیت و عمل اونا رو از پیش تعیین کرد.
مثلا یک زن بد یا نیمه منفی در فیلم ها چادر به سر نیست، مانتو می پوشه و اون کسیه که آدم بد فیلمه یا قاتل می تونه باشه یا معتاد میشه یا بچه ش رو خوب تربیت نکرده یا از روی نا آگاهی و حماقت و کم فهمی رفتار می کنه یا بچه ش رو میذاره سر راه یا عاشق یه آدم بد توی فیلمه یا همدستشه یا دزده یا .... به هر حال چندان مثبت نیست یا در مقایسه با بقیه آدم های فرشته وار مثبت نیست.
در برابر زنی که قراره نقش مثبت و موثری داشته باشه چادر به سر میذاره یا در حال خوندن نماز دیده میشه یا در حال رفتن به مسجد .. و اون زنیه که بچه ش رو خوب تربیت کرده، نگران کارهای اونه، به پلیس کمک می کنه، با شعور و فهم تصمیم میگیره، بچه مردم رو که سر راه گذاشتن پیدا می کنه و مراقبت می کنه، به زن بد فیلم می فهمونه که داره اشتباه می کنه، و خلاصه هر کار خوبی که میشه انجام داد رو انجام میده !! به مردم کمک می کنه، خیلی خوبه، کلی خاطرخواه داره که بعدا توی فیلم متنبه میشن و به راه راست هدایتشون می کنه، زیبا و خوشرو و خانواده داره، خوش اخلاقه، و اینقدر خوبه که آدم هوس می کنه بره اونو ماچ کنه !!!!
برای مرد ها هم پر واضحه که مرد خوب فیلم یا پلیس فیلم میتونه ریش داشته باشه یا ته ریش یا ظاهری مومن، یا بالاجبار برای تنوع ریششو تیغ کرده باشه که در اون صورت واجب میشه فیلمساز یه شرط دیگه قرار بده مثلا بره مسجد یا در حال خوندن نماز دیده بشه یا همش یه تسبیح دستش باشه یا ...
مرد بد هم که یا ریششو تیغ کرده و کراوات داره یا ریشش مدل داره، یا سبیل داره یا ظاهری داره که اونو خیلی مومن نشون نمیده تا خیال همه راحت باشه که هیچ مرد مومنی نمیتونه آدم بدی باشه !
تبصره : در صورتیکه لازم باشد آدم بد فیلم ریش داشته باشد یا ظاهرش به مومنین شبیه باشد لازم است و لازم است که در صورت و نگاه چیزی داشته باشد که از همان نگاه اول بیننده را به شک بیاندازد که یک جای کار این آقا می لنگد، یا خباثت از نگاه و حرکت و خنده ش ببارد !

خلاصه برای ساخت یه فیلم یا سریال تلویزیونی شخصیت ها و طرز شکل و رفتارشون بر پایه اصولیه که خیال مسئولین راحت باشه که یه وقت به ذهن هیچ بشری نرسه که یه آدم مسلمون ممکنه کار بدی کنه !

چند نمونه قابل ذکر: فیلم امروز که یک زن (که مانتو می پوشه) به خاطر مخالفت شوهر جدیدش(این مرد ریششو تیغ کرده)، بچه شوهر قبلیش رو نمی تونه نگه داره.. یک زن دیگه (که چادر به سر داره) بچه اون رو مثل مادر پذیرا میشه ...
دقیقا همین داستان چند وقت پیش به عنوان فیلم سینمایی پخش شد که اونجا هم مادری که بچه رو ول کرده بود مانتویی بود و زنی که با جون و دل بچه رو بزرگ می کنه چادر به سر.
فیلم مزخرف دیگه ای که چندین بار تو تلویزیون پخشش کردن هم داستانش این بود که مردی (ریشش رو تیغ کرده) عاشق دختریه (که چادریه) ولی برای پول یک زن (که مانتوییه) باهاش ازدواج می کنه و بعدا معلوم میشه اون زن پولشش رو از بچه های یتیم دزدیده !! مرد متوجه اشتباهش میشه و به سمت دختری که دوستش داشته بر میگرده ( و در اینجا می بینیم که مرد ریش گذاشته) !!! به همین سادگی ! به همین مسخرگی !

و از این نمونه ها اینقدر زیاده که بیشتر مضحک به نظر میاد تا تبلیغاتی !

Monday, September 03, 2007

پرواز شب



«او این سینه برهنه ستبر را که مانند پیکره ناوی تنومند و زیبا بود می ستود. همراه زندگی، او در این تخت بزرگ آرمیده بود همانند ناوی که در لنگرگاهی آرمیده باشد و برای آنکه خواب و رویاهایش آشفته نگردد زن با انگشتان بهشتینش چین و شکن ها را هموار می نمود و سایه ها و امواج طوفان را می زدود و خوابگاه را چون دریایی بی چین و شکن آرام نگه می داشت.
همسر خلبان از جای برخاست. پنجره را گشود و نسیم شبانه را به چهره پذیرفت ... روشنی چراغهای افروخته اش به نظر بیهوده می آمد. هنگامی که از خواب غبارآلودش برخاست، زن بازوان پرنیروی او را که ساعتی بعد پست اروپا را به آسمان خواهد برد باز می نگریست ...
این مرد از تمامی دامهای مهربانی این زن نیز می گریخت. زنی که او را غذا می داد. برایش شب زنده دار بود، و نوازشش می کرد نه تنها برای خویشتن بلکه همان گونه برای این شبی که در میانش خواهد گرفت ... او مرد را در بندهای لطیف عشق، موسیقی و گل نگه داشته بود، ولی اینک هریک از بندها و پیوستگی ها یکایک از هم می گسست و فرو می افتاد و به نظر می آمد که مرد از گسیخته شدن آنها رنجی نمی برد ...
ولی زن می دانست که از هم اکنون او در حرکت و پیشروی است و شانه های فراخش سنگینی شب را به دوش می کشد ...»

همچون این کلمات، اگزوپری در این کتاب با چنان نیرویی سخن می گوید که ما خود را با خلبانان در آسمان می بینیم و در اضطراب همسرانشان شریک می شویم گویی خود در چنین صحنه ای حضور داشته ایم. از مخاطرات سفرهای هوایی شبانه نگران و از لذات مناظر ناب آسمانی شب بهره مند می شویم و با عواطف و احساسات ناب انسانی آشنا می گردیم.
و در تمام لحظات کتاب عشق به پرواز، آسمان و اوج گرفتن به شکلی ملموس و تقدیس گونه موج می زند تا اینکه با چنین عشقی به انسانی دیگر قرین می شود.

توصیه می شود : « پرواز شب» آنتوان دو سنت اگزوپری

Sunday, September 02, 2007

اینم از این


گویا دیگه وقتی واسه خوندن این کتابا ندارم !

25 books to read before age 25


بازم خوبه که یه چند تاییش رو خوندم !

To Kill a Mockingbird by Harper Lee
The Great Gatsby by F. Scott Fitzgerald
The Catcher in the Rye by J.D. Salinger
Animal Farm by George Orwell
The Adventures of Tom Sawyer by Mark Twain

پ.ن. راستی همونجور که معلومه من از دیروز رفتم تو 25 سال ! هی جوونی .....

Tuesday, August 28, 2007

پاریس جشن بیکران


« وقتی وارد ميشو شديم غذای خوبی خورديم؛ اما وقتی صرف غذا به پايان رسيد و ديگر پای گرسنگی در بين نبود، سوار اتوبوس که شديم، حسی که به گرسنگی شباهت داشت همچنان باقی بود. وقتی به اتاق آمديم باقی بود، وقتی به تخت رفتيم و در تاريکی عشق ورزيديم باز باقی بود. چهره ام را از مهتاب به سايه بردم، اما نتوانستم بخوابم و بيدار ماندم و به آن انديشيدم. هر دو مان دوباره بيدار شده بوديم و همسرم اکنون زير نور ماه در خواب نوشين بود. بايد به ماهيتش پی می بردم، اما بيش از حد ابله بودم. آن روز صبح وقتی بيدار شده و بهار کاذب را يافته بودم و صدای نی بزچران را همراه گله بزش شنيده بودم و بيرون رفته و روزنامه اسب دوانی را خريده بودم، زندگی بسيار ساده می نمود.
اما پاريس شهر بسيار پيری بود و ما جوان بوديم و آنجا هيچ چيز ساده نبود؛ نه فقر، نه پول بادآورده، نه مهتاب، نه درست و غلط، و نه صدای تنفس کسی که زير مهتاب در کنارت خوابيده بود. »

توصیه می شود : "پاریس جشن بیکران" ارنست همینگوی

Monday, August 27, 2007

اتوبوس کجاست ؟


امروز تو ایستگاه اتوبوس کلی معطل شدم تا بتونم سوار بشم و بیام دانشگاه، بیست دقیقه آخر که اصلا اتوبوسی نیومد و من برای رسیدن اتوبوس مترو یک ساعت و 5 دقیقه منتظر موندم ! که اون موقع هم یه اتوبوس انقلاب اومد و مسافران مترو رو سوار کرد ! تو این یه ساعت هم سه اتوبوس از مترو برگشتن ولی هیچ اتوبوسی به سمت مترو نرفت. حالا با این وضع مسخره اتوبوس ها، مسئولین احمق توقع دارن حمل و نقل عمومی رو گسترش بدن و بنزین رو سهمیه بندی کردن ! از مردم هم توقع دارن که کار و زندگیشون رو ول کنن و ساعت ها تو ایستگاه ها معطل بشن تا یه اتوبوس برسه که شاید پر نباشه.

دیشب هم استاندار تهران تو تلویزیون میگفت که فضای سبز رو 100% افزایش دادن، خب بجای این کارا یه فکری به حال حمل و نقل بکنین ! اینا هم که فکر می کنن فقط با گرفتن بنزین از مردم اونا به سمت حمل و نقل عمومی میرن با این وضع مزخرف حمل و نقل !

Sunday, August 26, 2007

کلاردشت

کلاردشت - مازندران

by Ehsan Ehsani

پ.ن. میدونم که عکس تحفه ای نیست ولی بالاخره که باید می گفتم کی گرفتدش !

Tuesday, August 14, 2007

فوق برنامه ی ما


اردوی کانون ایرانگردی دانشگاه لغو شد.
این اردو که بچه ها چند ماهی برای برگزاریش تلاش و هماهنگی کرده بودن، دیروز لغو شد.
درست چند روز قبل از حرکت از طرف فوق برنامه دانشگاه به کانون اطلاع میدن که بجای سه اتوبوس که قرار بود در اختیارشون بذارن فقط یک اتوبوس بهشون میدن و خودشون باید دو تای دیگه رو جور کنن و این در حالیه که تو این چند ماه که هماهنگی میشده و حتی تا هفته قبل که برای ثبت نام با فوق برنامه هماهنگ میشده مشکلی برای سه اتوبوس نبوده و حتی فوق برنامه تعداد دختر و پسرهای این سه اتوبوس رو هم تعیین کرده بوده اما یهو پریروز میگه که اتوبوس نداره و نمیتونه به بچه ها سه تا اتوبوس بده ! اعتراض بچه ها به مدیریت دانشگاه هم چندان تحویل گرفته نشده، گویا قبلا فوق برنامه باهاشون هماهنگ کرده بوده.
جالب اینه که دیروز هم به بچه ها اطلاع میدن که همون یه اتوبوس رو هم بهشون نخواهند داد ! و با زبون بی زبونی (به این که دیگه نمیشه گفت بی زبونی !) بچه ها مجبور میشن دو سه روز قبل از حرکت اردو رو لغو کنن، اردویی که تو این مدت کلی براش زحمت کشیده بودن و با پنج استان کشور برای رفتن هماهنگ کرده بودن.
نکته دیگه ای که شنیدم و جالب بود این بود که پریروز یعنی روزی که به بچه ها اطلاع دادن که فقط یه اتوبوس بهشون میدن گویا فوق برنامه چکی رو هم که برای اجرای اردو به کانون داده بوده، کنسل میکنه و بچه ها نمی تونن از بانک پول بگیرن بعد هم میگن که شما که اردو نمیرین چک می خواین چیکار !!! و نکته اینه که پریروز هنوز اردو کنسل نشده بوده و قرار بوده فوق برنامه یه اتوبوس به برنامه ای که خودش از قبل می دونسته میخواد لغوش کنه اختصاص بده ! حالا هم بچه های کانون موندن چیکار کنن ؟! این همه هماهنگی و زحمت و کلی این در اون در زدن و تازه تدارکاتی هم که تا حالا دیده بودن و خرج برداشته و ...
به همین سادگی زحمت این بچه ها از بین رفت. انگار اینجا به کمترین چیزی که اهمیت داده میشه همون دانشجوهاست و زحمتی که دارن میکشن.
حالا برای بعضی کانون های همین دانشگاه همیشه اتوبوس و تدارکات روبراه و آماده اس، و بقیه کانون ها باید اینجور اذیت بشن. یا بهشون گفته میشه چند تا کانون با هم برنامه بذارن و برن اردو که مجبور نباشن اتوبوس بگیرن ! از این همه وقاحت حالم بهم میخوره...

Monday, August 13, 2007

Cinema is life, itself




Wong Kar Wai

from "To Each His Cinema" A collective of 33 short films

The 60th anniversary film of the festival de Cannes

Monday, August 06, 2007

خوردن یک بستنی


دیشب درست وسط خوردن یه بستنی شکلاتی بود، آره درست وقتی یه تیکه از بستنی رو با قاشق تو دهنم گذاشتم این فکر به ذهنم رسید که چقدر سخت و دردناکه، چه ناراحت کننده س که ما هیچی درباره دور و بر و اطرافمون نمی دونیم، یعنی از حقیقت اطرافمون هیچ چی نمی دونیم، هر چیزی می تونه باشه یا اتفاق بیافته و ما نفهمیم که اصلش چی بوده، انگار با چشمان بسته تو یه اتاق غریب زندونی شدیم، بهتره یه جوری خودمون رو از شر این وضعیت خلاص کنیم. مثلا خودمون رو بکشیم تا ببینیم بالاخره بعد از مردن چی میشه بعدش چیه و این حقیقت اصیل چه شکلیه ! الان هم که بستنی رو تا ته خوردم هنوز این فکر تو ذهنمه.

Thursday, August 02, 2007

چيزي به نام چهل سرباز


من بالاخره نفهميدم اين سريال چهل سرباز دقيقا چه جور چيزيست ؟! يكي از داستان هاي شاهنامه ؟ دفاعيه اي از فردوسي و اثبات مسلماني او ؟! يا شرح دلاوري هاي امام علي ؟ ...
اگر قرار بود داستاني از شاهنامه باشد كه خب يك داستان را انتخاب مي كرد و به آن مي پرداخت نه اينكه اين همه بحث هاي ديگر راه بياندازد و داستان شاهنامه اصلا اين وسط گم شود !
اگر هم زندگي نامه يا دفاعيه فردوسي بود، پس مي توانست يك مستند تاريخي يا داستاني تاريخي باشد و زندگي فردوسي را نشان بدهد و ديگر احتياجي به نمايش رستم و كش دادن الكي رزم او و اسفنديار نبود. اگر هم قرار بر نقالي دلاوري هاي امام علي بود كه ديگر به هيچ كدام از اين دو احتياجي نبود.
معلوم نيست هدف سريال دقيقا چيست كه با قطع هاي زياد و بي ربط اين سه موضوع را در ادامه همديگر مي آورد. اگر به جاي اين سريال هركدام از سه موضوع ديگر به تنهايي انتخاب ميشد، مي توانست يك سريال داستاني خوب يا زندگي نامه يك شاعر بزرگ شود. ولي اين سريال هيچ كدام از اين ها نمي شود.
هميشه با مخلوط كردن هر تركيبي غذاي خوبي بدست نمي آيد، بماند كه همين تركيب هم به خوبي اجرا نشده، از داستان آبكي و بازي هاي مصنوعي و حركات الكي و پرتاب هاي دوربين و كادر هاي يكنواخت و مسخره تا لوكيشن بي حس و حال و حرف هاي كليشه اي ...
داستان رزم رستم و اسفنديار هم به خامي هرچه تمامتر در حال برگزاري است، با صحبت هاي تكراري و بي مفهوم كه بيشتر به ديالوگي طولاني شبيه است تا رزم. و زال و بقيه افراد داستان هم بي هيچ تاثير و اهميتي تنها از گوشه هاي كادر در حال عبورند ! حتي در اسم سريال هم به شاهنامه يا داستان آن اشاره نمي شود.

يعني واقعا نميشد از بزرگترين شاعر و حماسه سراي ايران فيلم بهتري ساخت ؟

Wednesday, August 01, 2007

هري پاتر توطئه استكبار


ديشب يه برنامه درباره هري پاتر نشون داد كه بگه هدف خالق هري پاتر ترويج شيطان پرستي و دوري از پرستش خداي يگانه و تشويق به شرارت و آدمكشي و قتل بوده و رولينگ مي خواد كه همه بچه ها كافر بشن و برن جهنم !
همين مونده بود كه به اين كتاب و فيلم گير بدن و اين مزخرفاتي كه من ديدم رو تو تلويزيون ملي ما نشون بدن ! از اين همه حماقت حالم بهم خورد ! تا تونست دروغ و مزخرف تحويل مردم داد ! و گير داده بود كه چرا هري براي مقابله با ولدمورت نيايش خداي يگانه را به جاي نمي آورد و نماز هاي پنج گانه خود را ادا نمي كند !!
و در اين بين هر جا كه لازم بود از تصاوير فيلم هاي معروف ديگر مثل ارباب حلقه ها و جن گير براي اثبات سخن خود درباره هري پاتر بهره مي برد و هر جا كه نياز به دروغ بيشتري بود با نمايش تصاوير قسمت هايي از فيلم هاي هري پاتر و ادعاهاي دروغ فيلم را به نفع خود ترجمه مي كرد. خلاصه اينكه دروغي نمانده بود كه به اين مجموعه نسبت ندهند كه دادند ! تنها مانده بود كه بگويند هري ادعاي پيامبري هم كرده !!!!
و البته در اين بين تصاويري از نماز جماعت مسلمين و طواف خانه خدا را هم نشان داد كه من هنوز ارتباطي بين اين ها كشف نكرده ام ! و انتظارم براي ديدن تصاوير افطار ماه رمضان نيز بي جواب ماند.
شماره حساب هري كه 677 است، مجموع اعداد 666 و 11 است كه اولي نماد شيطان و دومي نماد قانون شكنيست !!!!
در بعضي جاها معلوم بود كه محققان محترم اين برنامه حتي آشنايي اندكي هم با داستان هري پاتر ندارند ! مثلا در جايي گفته شد كه ولدمورت براي انجام اعمال شيطاني نيروهاي خود را به شكل مار مي فرستد! كه منظورشان خود مار ولدمورت بود، كه خودش يك موجود جاندار است نه تغيير شكل يافته اي از اعمال براي فرستادن !
هري هميشه در حال قانون شكني و شرارت و بدجنسي است و همواره در حال گرفتن جوايز متعدد از اساتيد مدرسه !
هري همواره در حال اذيت كردن مالفوي بيچاره است كه طفلكي گناهي هم ندارد !!
رولينگ بچه هاي بد مدرسه را با قيافه هاي زشت و هيكل هاي چاق مسخره مي كند !! مثلا يكيش لابد مالفويه !
در اينكه جادوگران مثل آدم هاي معمولي اند حتما منظور شري نهفته است !
كلاه جادوگري كه بر سر اساتيد مدرسه است نوع خاصي از كلاه نشانه هوش و خرد است كه حتما منظور بدي پشت اين ايده پنهان شده !
اينكه بچه ها براي مقابله با دشمنان تلاش و كوشش مي كنند خيلي بد است چون بايد با راز و نياز به درگاه خدا بخواهند كه بر دشمنان پيروز شوند نه با تلاش خود !
بچه ها همواره در حال مسخره كردن استادانند و هر روز به در آوردن آنها به اشكال مختلف در لباس هاي مسخره مشغولند !
هميشه نيروهاي غيبي و ماورايي به كمك هري مي آيند كه معلوم نيست از كجا آمده اند !! مثال اين جمله ققنوسي بود كه دامبلدور براي هري فرستاد يا شمشيري كه باز او برايش فرستاد يا ديگر كمك هايي كه هر كدام مشخصا معلوم بود كه از كجا آمده اند !
جغد نماد يهودياني است كه مسيحي نشده اند و حضور اين پرنده در اين مجموعه حتما هدفي خاص داشته است !
لحظه اي كه از انتقام گرفتن هاي روزانه هري پاتر صحبت مي كرد صحنه اي كه هري، پتی گرو همدست قاتل پدرش را مي بخشد نشان داد و در جايي كه از خشونت هري مي گفت صحنه حمله توپ كوييديچ به او و بازيكنان را پخش كرد.

و از اينكه در اين داستان تخيلي موجودات خيالي يا جادوگران يا طلسم و اصلا تخيل ديده مي شود اظهار تعجب مي كرد و آن را نشانه اي از منظور نهفته و پليدي مي دانست !!!و در كل با توجه به اينكه سحر و جادوگري در اديان نهي شده، اين مجموعه درصدد تبليغ و ترويج خرافه پرستي و كفر و شيطان پرستي بوده و خواسته نوع خوبي از شرارت و افكار شيطاني را معرفي كند تا نوجوانان را مستقيم به اندرون جهنم سرازير نمايد !!

همبستگی بزرگ وبلاگ نویسان با دانشجویان در بند


۱۴ مرداد ۱۳۸۶ جنبش آزادی خواه و عدالت خواه مشروطه در ایران ۱۰۱ ساله می شود
اما
هنوز دانشجوی ایرانی را به بند می کشند.


۱۴ مرداد سال ۸۶ و ۱۰۱ سالگی مشروطه در حالی می رسد که محمد هاشمی، علی نیکونسبتی، علی وفقی، بهاره هدایت، مهدی عربشاهی، حنیف یزدانی، عبدالله مؤمنی، بهرام فیاضی، حبیب حاجی‌حیدری، مرتضی اصلاحچی، مجتبی بیات، مسعود حبیبی، سعید حسین نیا، آرش خاندل،اشکان غیاسوند، احمد قصابان، مجید توکلی، احسان منصوری و امیر یعقوبعلی در بند هستند.
به احترام این فرزندان آزادی خواه و عدالت طلب ایران که تعدادی از آن ها وبلاگ نویس نیز هستند، ما جمعی از وبلاگ نویس ها تصمیم گرفته ایم که نام وبلاگهای خود را در این روز به "۱۴ مرداد، روز همبستگی وبلاگ نویس هاي ايراني با دانشجویان دربند" تغییر دهیم.
به اميد آزادي تمامي دوستان دربندمان.

وبلاگ های حامی به لیست وبلاگ 14 مرداد اضافه می شوند. در قسمت نظرخواهی وبلاگ 14 مرداد نام وبلاگ خود را وارد کنید يا به آدرس h14.mordad@gmail.com ميل بزنيد تا به ليست وبلاگ ها اضافه شود.

Friday, July 27, 2007

سکوت

Silence amongst the crowd by Parastoo shokati

یکم : برای دوستی آرزوی شادی می کنم

چون سر آمد دولت شبهای وصل
بگذرد ایام هجران نیز هم

دوم : امشب برای چندمین بار فیلم شیر در زمستان رو از تلویزیون دیدم. عجیبه که هنوز هم از دیدنش لذت میبرم. مخصوصا دیالوگ های فوق العاده ای که داره !



هنری با شمع هایی به سیاهچال وارد میشه و میگه : کاری که در اینجا می خوایم انجام بدیم به نور روز احتیاج داره، این شمع ها رو از کلیسا دزدیدم. مسیح کمبودش رو حس نمی کنه و کشیش هم که برای خودم کار میکنه.

Friday, July 13, 2007

ماهی ها عاشق می شوند





این یکی از آهنگ های فیلم ماهی ها عاشق می شوند است. فیلم قشنگی بود و آهنگ قشنگی هم داشت.

Thursday, July 12, 2007

Tuesday, July 10, 2007

کلید


از اتاق بیرون اومدم. در رو پشت سرم بستم و کلید رو هم داخل زبانه قفل کردم تا در رو قفل کنم اما کلید نچرخید، این در اتاق کانون همیشه مشکل درست می کنه چون زیاد با کلید میونه خوبی نداره و همیشه باید چند بار باهاش ور بریم تا قفل بشه. من هم شروع کردم به ور رفتن و چرخوندن کلید، اما این بار مثل همیشه نبود، با یه انبردست هم چند بار روی قفل نیمه بیرون اومده کوبیدم تا شاید کمک کنه کلید تو قفل بچرخه، اما اثر نکرد. حدود 10 دقیقه معطل شدم و هنوز نتونسته بودم در رو قفل کنم، می خواستم بی خیال بشم و برم. باز هم سعی کردم اما قفل اصلا به روی خودش نمیاورد، چشمام رو بستم و سعی کردم وانمود کنم با تمرکز و با نیروی ماوراء طبیعی میشه قفل رو از لجاجت منصرف کرد اما هنوز کلید تو قفل نمی چرخید، اعصابم به هم ریخته بود و کلی معطل شده بودم، کاری از دستم بر نمیومد.

از اون طرف ساختمون یه دختر از پله ها بالا میومد. من هم این وسط کنجکاو شدم که ببینم کیه و میشناسمش یا نه، دستم روی کلید بود که هنوز تو قفل نمی چرخید و از دور به دختر نگاه می کردم که داشت به پاگرد می رسید که بعد از اون صورتش دیده میشد. صورت دختر رو دیدم، نمی شناختمش. به قفل نگاه کردم، بسته شده بود.

کلید توی دستم، بی اینکه حواسم باشه، چرخیده بود.

Monday, July 09, 2007

یه دنیا کار خوب


اوه، تا دلت بخواد این دنیا پره از کارهای خوب، همش رو که تو نباید انجام بدی، یکیش رو که به دلت می چسبه انتخاب کن و انجام بده، بقیه ش رو هم بذار بقیه آدم های خوب انجام بدن.

پ.ن. زیاد هم بهش فکر نکن.

Saturday, July 07, 2007

الیور، محمود و جورج


1. شنیدم الیور استون می خواسته یه فیلم درباره احمدی نژاد بسازه، بیچاره الیور استون که فکر می کرده احمدی نژاد اینقدر مهمه !
اینم شنیدم که مشاور احمدی نژاد جواب داده به این شرط که اول اجازه بدین یه کارگردان ایرانی درباره بوش فیلم بسازه، بیچاره مشاور که فکر می کنه بوش اینقدر مهمه !
2. سردار رویانیان گفته بود سهمیه بندی 21 درصد ترافیک را کاهش داده است.
پس با اینحساب می تونیم 100 درصد ترافیک رو از بین ببریم، کافیه دیگه به کسی بنزین ندیم.

Friday, July 06, 2007

اشتراک


هفته قبل تو گفتگوي خبري شبکه دوم يه بحث اقتصادي بین دکتر رهبر و دکتر ستاری فردر جريان بود که قسمت هايي از اون رو ديدم، جداي از مباحث و نقطه نظرات و صحيح و غلط بودن دلايل و نتيجه گيري ها نکات جالبي به ذهنم رسيد. با ديدن و شنيدن صحبت هاي يکي از اين دو نفر (دکتر رهبر) که در حمايت از دولت نهم صحبت مي کرد و جا به جا از دولت هاي قبلي ايراد مي گرفت يا بحث رو مرتب عوض مي کرد و ... با قرار دادن در کنار ديگر افراد حامي و طرفدار يا مسئولان دولت نهم به نتايج بامزه اي رسيدم. در اين افراد حداقل سه خصوصيت مشترک رو ميشه شناسايي کرد :
1. لحن صحبت و حرف زدن اين افراد، که با صداي تقريبا بلند و با حالت موعظه گرانه، آموزش دهنده يا تحريک کننده صحبت مي کنند، که در چنين بحثي کمکي به منطقي شدن بحث نمي کند. لحن صحبت چه در يک گفتگو چه در کنفرانس يا در مصاحبه بجاي اينکه حالت خبري داشته باشد حالتي شعاري، محرک و حماسي يا احساساتي دارد.
2. در گفتگو بجاي جواب دادن مستقيم به سوالات و ايرادات مطرح شده، از شاخه اي به شاخه ديگر مي روند و سعي مي کنند که با تغيير موضوع و تمرکز صحبت، از جواب دادن فرار کرده و حواس مخاطب و محور بحث را منحرف کنند، همچنين بجاي پذيرفتن مسئوليت اشتباهات همواره در پي انداختن آن بر گردن ديگرانند تا با مقصر و مانع جلوه دادن ديگران خود را از اتهام بي لياقتي مبرا کنند، تا جاييکه در دولت حاضر که مجلس و تمام قوا و مسئولان نظام دست دوستي و همکاري دراز کرده اند، هنوز در پي منبعي براي چسباندن گره مشکلات به آنند. در اين راه حتي از دروغگويي نيز ابائي ندارند، که در اين گفتگو دروغي درباره قروض دولت پيشين گفته شد و ديگري تذکر داد که دولت هيچ قرضي نداشته و اگر هم قرضي بوده بخاطر تغييرات مصوبات و بدون در نظر گرفتن منابع، به دست همين دولت جديد بوده که ديگري باز چاره اي جز تغيير موضوع و پريدن به شاخه اي ديگر پيدا نکرد.
درباره جواب ندادن به سوالات نيز از همان زمان انتخابات رياست جمهوري که در يک گفتگوي خبري مشابه، آقاي احمدي نژاد راضي نشدند تا به چندين مورد از موارد مطروحه (يا شايد تمام آنها) به درستي و کمال جواب دهند ميشد آينده را تشخيص داد، چيزي که در مصاحبه ها و گفتگو هاي بعدي ايشان نيز همچنان ديده مي شود.
3. نکته بسيار جالب و قابل تامل، تشابه بسيار در ادعاي مردمي بودن اين افراد است که در جواب سوالات دست به دامن آن مي شوند و از مردم مايه مي گذارند. يا به شکلي حماسي و احساساتي از مردم سخن مي گويند تا جاييکه گاهي بي منطق جلوه مي کند. يا همواره در مشکلات سنگ مردم را به سينه مي زنند اما در واقعيت همواره اعتراض همين مردم را برانگيخته اند، که در اين لحظات مردم عزيز به افراد فريب خورده و برانداز نظام تغيير نام مي دهند. در اين گفتگو نيز در جواب اين سوال که چرا مخارج دولت از مقدار قانوني فراتر رفته و به جاي کاهش ازدياد داشته، گفته شد که آيا نبايد پول معلمان را بدهيم ؟ آيا نبايد به مردم خدمات بدهيم ؟ و باز سنگ مردم را به سينه زد و باز هم از جواب به اين سوال سر باز زد.
و ديگر اينکه هرچقدر طرف مقابل به احترام صحبت ايشان سکوت کند و در بين صحبت و حتي ادعاها و دروغ هاي بيان شده بدون قطع کلامشان گوش دهد، در عوض (بعضي از) اين افراد درست وسط صحبت او را قطع مي کنند و بدون شکيبايي رشته کلامش را قطع مي نمايند بدون اينکه توجه کنند که تا لحظه قبل خود متکلم وحده بوده اند و چنين برخوردي با ايشان نشده بوده، تا جاييکه در موردي (چند شب قبل از این برنامه در همين برنامه گفتگوي خبري) ديدم که چنين فردي وقتي صحبت هاي طرف مقابل را به ضرر خودش ديد، به طرف مقابل اجازه تمام کردن جمله اش را هم نداد و با صحبت هاي بيجا و سوالات مکرر و بي مورد سعي در مشوش کردن صحبتش داشت درحاليکه طرف مقابل در تمام مدت صحبت ايشان با سکوت تمام گوش فرا داده بود و لحظه اي به ميان کلامش نپريده بود.
با اين اوضاع نمي دونم چطور ميشه از گفتگو حرف زد ؟! گفتگو هنوز هم واژه غريبي ست !
پ.ن. در شب دوم همین گفتگو بین آقای رهبر و آقای ستاری فر نیز اوضاع همون طور که انتظار داشتم فرقی نکرد، تازه بدتر هم شد. آقای رهبر جواب هیچ سوالی رو نداد، تمام مدت بجای «پاسخگو» بودن داشت ایرادات دولت های قبلی و بالاخص دولت خاتمی رو می گرفت، در تمام موارد از زیر جواب دادن در می رفت و موضوع رو عوض می کرد و مثلا بعد از نیم ساعت یهو یادش افتاد که موضوع اول برنامه رو پی بگیره، همون موضوعی که خودش یه بار دور زده بود، و به این بهانه باز به گفتگو جوابی نداد، دروغ گفتن هاش ادامه داشت و کار رو به تهمت هم رسوند ... خلاصه هر کار خواست کرد، تا جاییکه یه بار هم دکتر ستاری فر گفت «انگار جای ما دو تا عوض شده» راست هم می گفت. چون آقای رهبر بجای حضور و پاسخ به نقد های مطرح شده اقتصاددانان، فقط و فقط از دکتر ستاری فر سوال می پرسید و خودش هیچ جوابی برای گفتن نداشت، حتی منتظر جواب های آقای ستاری فر هم نمیموند و معلوم بود که تنها قصدش کش دادن بحث و تلف کردن وقته تا از زیر بار جواب دادن در بره. اگه مناظره اینه و دولت پاسخگو و دوستدار نقد این شکلیه، ملت باید برن کشک بسابن که هیچ خیری ازش در نمیاد. من که یه کارمعمولی رو هم به دست کسی مثل ایشون نمیدم چون اگه اتفاقی بیافته امکان نداره بتونم بفهمم که قضیه چی بوده و تقصیر کی بوده و راه حل چیه ..... تا وقتی به نفعشون نباشه امکان نداره ایشون محض رضای خدا هم جواب یه سوال آدم رو درست و حسابی بدن.

Wednesday, June 13, 2007

فاطمه زن بود


این نوشته روی بیلبورد توجهم رو جلب کرد،

امام خمینی درباره فاطمه زهرا گفته اند : زنی که اگر مرد بود به جای رسول الله بود...

برداشت اول : فاطمه تمام کمالات نبی رو داشت اما حیف که زن بود وگرنه می تونست نبی بشه.

... پس با اینحساب زن بودن نقصی به حساب میاد که مجوز نبوت رو ازش میگیره.

برداشت دوم : فاطمه به اندازه نبی کمالات و خصوصیات داشت و می تونست نبی بشه گرچه نشد. پس یک زن می تونه به چنین مقامی برسه که از همه (و حتی مردان) برتر باشه که فقط به خود اون زن بستگی داره، یعنی اگر بتونه برسه حق اون مقام رو داره و اگر هم نرسید که خب حقش نبوده، یعنی به شایستگی اون زن بستگی داره نه به جنسش.

... تناقض، چون ما معمولا عرفا و شرعا زنان رو چندان بااهمیت و محق مقام به حساب نمیاریم مثلا خیلی از مسئولیت ها و مقامات رو به زن نمیدیم و کاری هم به خود فرد نداریم بلکه میگیم کلا یک زن نمیتونه به این مقام برسه ... چنین چیزی با این برداشت از این جمله به تناقض میرسه.

برداشت سوم : این سخن تعریف و تمجید و تعارفی بیش نیست.

برداشت چهارم : ؟

Monday, June 11, 2007

چشم


چشم – ولاديمير ناباكوف

اخطار ... با خواندن این نوشته کوتاه شاید که معمای داستان آشكار گردد !!

در چشم، تلاشي براي شناخت شخصيت و وجود يك فرد براساس و پايه نظر ديگران و اطرافيان صورت مي گيرد. شناخت عادي و خودآگاهي به كنار گذاشته مي شود يا در مقام مقايسه با شناخت بيروني ديگران از فرد قرار مي گيرد و در اين بين با قطعات پاره پاره و گوناگوني از شخصيت روبرو مي شويم. من وجود ندارد و هرچه هست بازتابي از نگاه ديگران به من و وجود من است.
و اين روند تا جايي ادامه پيدا مي كند كه ديگر فرد و رفتار فرد به عنوان يك شخص از اهميت ساقط مي شود، به ديگراني كه به زودي از دنيا خواهند رفت متكي مي شود و در انتها به عنوان يك هويت مستقل، عاري از مفهوم مي شود.


توصيه مي شود : "چشم" ولاديمير ناباكوف

Wednesday, June 06, 2007

مزه خوشبختی

The Siesta by Vincent van Gogh


پژواک درباره خوشبختی متنی نوشته بود که میخوام چیزی دربارش بگم ..


میخوام یه تغییر کوچیک تو اون نظریه بدم .. به نظرم خوشبختی ميتونه چيزی باشه برای يه لحظه .. و تو اون لحظه اس که می تونی بفهمی واقعا خوشبختی يا نه ! حتی اگه بعدها بهش فکر کنی و بگی مسخره بوده يا کوچيک يا بی اهميت .. اما همون لحظه اس که تعيين می کنه که خوشبخت بودی. احساسی که تو اون لحظه داشتی ... و مجموعه ای از همين لحظات هستن که خوشبختی رو تاييد می کنن و اينجور نيست که بايد در آخرين لحظه زندگی به تمام لحظات قبل برگردی و چک کنی که آيا خوشبخت بودی يا نه ! شايد وقتی که پیر شدی از نظرت ایستادن منتظر یه نفر و از دست دادن یه فیلم مهم ارزشش رو نداشته باشه، اما فقط تو همون لحظه ای که اونجا ایستادی می تونی داشتن خوشبختی رو تاييد کنی نه چندين سال بعدش ... مثلا من الان دارم به چند تا از آهنگ های فیلم های WKW گوش میدم.. و من میگم که الان این لحظه برای من یه جور خوشبختیه :)



Saturday, June 02, 2007

دیگه چه خبر



کسی میدونه که تازگی تو این میدون ها چه خبر شده ؟ این عکس میدون انقلابه. دارن چیکار می کنن ؟؟


پ.ن. یه چیزی .. مهسا میگه که ما آدما نئوکورتکس داریم. چه خوب ... امیدوارم ازش خوب استفاده کنیم :)

معماری معاصر ژاپن


معماری معاصر ژاپن

10 تا 24 خرداد 1386

نگارخانه تهران - خیابان قدس - ضلع شرقی دانشگاه تهران

Wednesday, May 30, 2007

حمایت از کودکان کار در شریف

چون وقت ندارم و الان کلاسم شروع میشه خلاصه میگم ...

ابنجا جلوی بوفه س ... جمعیت تلاش برای جهان شایسته کودکان

Tuesday, May 29, 2007

Beautiful World of Children

نشریه ای به نام پرگار


امروز تو دانشگاه دیدم که عده ای اوراقی پخش می کنن : گاهنامه پرگار + +
خوندمش و از اینکه کسانی هستن که اینطور خودشون رو به نفهمی و ( به قولی کوچه علی چپ) زدن کلی تعجب کردم و حرص خوردم !
این نوشته رو اونایی بخونن که این گاهنامه رو خوندن یا نوشتن یا ..

بودن یا نبودن، مسئله این است ...
با مقایسه ای که بین ایران و کتاب «براندازی رژیم های اقتدارگرا» می کنه، اینجور به نظر میاد که حداقل قبول کرده که در ایران یک رژیم اقتدارگرا حکمفرمایی می کنه ! ولی سوال اینجاست که در چنین حکومتی در صورتی که حق یه معلم یه کارگر یا یه دانشجو یا یک زن پایمال بشه چطور می تونه برای بدست آوردن حق خودش اعتراض کنه و کسی بهش تهمت براندازی رژیم نزنه !؟ که تو این گاهنامه به صراحت ادعا می کنه هر اعتراضی هدفش براندازیه ! و اصلا هم به حق مردم و اصناف کاری نداره !! و بعد هم این حوادث رو به انتخابات پیش روی مجلس مربوط می کنه و به روی خودش نمیاره که تو این چند سال هر بار چنین حوادثی داشتیم که از بی مسئولیتی مسئولین بوده نه با هدف انتخاباتی !!!

انجمن اسلامی و اراذل
این یکی که دیگه شاهکاره ! ادعا می کنه انجمن مخالف دستگیری اراذل و اوباشه ! درحالیکه حرف بر سر اینه که پلیس تنها وظیفه بازداشت و دستگیری داره نه قضاوت و اجرای حکم اونم در ملا عام بدون داشتن هیچ محکمه و قضاوتی ! کار پلیس و نیروی انتظامی دستگیری اوباشه نه کتک زدن و انجام چنین اعمال قبیحانه و زشتی، که با این حساب فرق اوباش و پلیس چیه ؟! اگه قراره پلیس هم غیر قانونی به برخورد با افراد بپردازه (حتی اگه این افراد مجرم باشن که باید اول جرمشون ثابت بشه و حتی اگه جرم این افراد هم محرز شده باشه باید تو یه محکمه عادلانه مورد قضاوت قرار بگیرن وگرنه این دادگاه ها رو که برای خنده درست نکردن ؟!) درحالیکه این گاهنامه به حساب احساسات عده ای (هرچند به حق) این حق رو به پلیس میده که با مجرمان هر برخوردی که دوست داره بکنه، اگر قانون قراره بر اساس احساسات آدم ها برقرار بشه هرکسی میتونه به دلخواه هر کس رو که ازش متنفره بکشه !!! و لابد کارش کاملا هم قانونیه دیگه، نه ؟!
در ضمن تو این مطلب اراذل و اوباش و فمینیست ها و مدافعین حقوق بشر رو با هم تو یه دسته میذاره که به قدر کافی احمقانه هست که لازم نباشه چیزی بگم !

حقوق بشر برای ماست
البته مسلمه که دود سیگار همون قدر برای انسان مضره که مشت و لگد و تهمت و افترا ! همون قدر که آبروی یک انسان رو زیر سوال ببرن و به نیمی از جامعه توهین کنن. مسلما دود سیگار خطرناک تر از اینه که با چوب و چماق تو سر کسی بزنن یا از زندگی و تحصیل محرومش کنن یا به حریم خصوصی ش تجاوز کنن یا مثلا فرزند کسی رو ازش بگیرن یا بهش اجازه دفاع از خودش رو ندن یا به اتهامات واهی باهاش برخورد فیزیکی کنن یا .....
و در این شکی نیست که دود سیگار مهمترین مشکل در کشور ماست !

پروژه اندلس ایرانی ...
کلی توضیحات و کلمات و تواریخ نوشت که آخرش بگه «ما حق داریم که با زور و تهدید حجاب سر مردم کنیم» غافل از اینکه اگر دین دین است و حجاب حجاب، پس زور این وسط چه نقشی می تونه داشته باشه ؟ .... فقط برای اینکه ما پیشرفت کنیم باید به زور پوششی رو تن مردمی کنیم که اعتقاد داریم به قدر کافی باهوش و باشعور هستن که باعث پیشرفت کشور بشن اما هنوز شعور انتخاب لباس رو ندارن ! و برای اثبات این حرف چه مثال ها که نیاورد از اینکه هر پسر مسلمون 3 4 تا دوست دختر مسیحی داشته ! نمیدونم با این اراجیف چی رو میشه ثابت کرد !

بوی جنجال ...
اینکه میگه تو هیچ اعتراضی علیه نشریات امیرکبیر اسمی از هیچ گروهی برده نشده به قدر کافی دروغ شاخداری هست که لازم نباشه جمله ای بگم !
جلوتر هم اعلام می کنه که دانشگاه ها به باشگاه سیاسی احزاب تبدیل شده بود در حالیکه از وجود یک نهاد غیر دانشجویی و غیر قابل حذف در دانشگاه ها حرفی نمیزنه. و جای دیگه با وقاحت تجاوز به خوابگاه های دانشجویی رو با تهمت به تلاش اصلاح طلبان برای کسب قدرت بیشتر معرفی می کنه ! و از مسببان این حادثه با چشمپوشی میگذره ...
و در انتها خود مطلب به خوبی روش کار افرادی چون خودشان را توضیح می دهد «...می توانید بنشینید و بسان گذشته دیگران را متهم به انواع تهمت های ناروا کنید ولی این روش علاوه بر آنکه عاقلانه نیست مدت زمان زیادی است که تاریخ انقضایش هم گذشته است.»

Wednesday, May 23, 2007

سادگی


شايد هيچ چيز بهتر از سادگي نيست.

هر چيز هر چقدر هم پيچيده و مبهم و كنايه آميز، پس از مدتي جذابيت خودشو از دست ميده و حوصله آدم رو سر ميبره. اما چيزي كه ساده باشه جذابيتش كم نميشه بخاطر اينكه از اول هم جذابيتي بيشتر از اوني كه درخورش بوده كسب نكرده. هموني هست كه بوده و تكليف ما باهاش روشنه، راحت بدست مياد و ميشه باهاش ارتباط برقرار كرد و به وجودش پي برد. جذابيتش در همين سادگي ارتباط با اونه ...

اوهام - چو باد


اوهام - چو باد

(4.20 MB)

چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد
نفس به بوی خوشش مشکبار خواهم کرد
به هرزه بی می و معشوق عمر می​گذرد
بطالتم بس از امروز کار خواهم کرد
هر آبروی که اندوختم ز دانش و دین
نثار خاک ره آن نگار خواهم کرد
چو شمع صبحدمم شد ز مهر او روشن
که عمر در سر این کار و بار خواهم کرد
به یاد چشم تو خود را خراب خواهم ساخت
بنای عهد قدیم استوار خواهم کرد
صبا کجاست که این جان خون گرفته چو گل
فدای نکهت گیسوی یار خواهم کرد
نفاق و زرق نبخشد صفای دل حافظ
طریق رندی و عشق اختیار خواهم کرد

پ.ن. میدونم که خیلی قدیمیه ولی ... خیلی قشنگه

Tuesday, May 22, 2007

امین جان دیروز، بلای جان امروز


همیشه وقتی صحبت از پلیس میشد یاد امنیت و حفظ جان و مال و حقوق مردم می افتادم، اما مدتیه که دیگه نمیشه اینجور فکر کرد. با کارهایی که به اسامی و اهداف مختلف اجرا میشه و معلوم نیست (شاید هم معلومه) که هدف از این کارها چیه ؟ اگه قرار بر برقراری امنیت و آرامشه چرا این شکلی ؟ چرا با نظرسنجی ؟ اگه برقراری امنیت وظیفه نیروی انتظامیه، چرا برای این کار از مردم نظرسنجی میکنه ؟ این خیلی بی معنیه که برای انجام وظیفه نظر سنجی کنیم، مگر اینکه هدف اون انجام وظیفه نباشه، این باشه که به بهانه انجام وظیفه مجوز اجرای اعمالی گرفته بشه که قانونی و مجاز و حتی عرفی نباشه، وگرنه استدلال نظر موافق مردم با نشون دادن آمار نظرسنجی چیزی جز یه کار بیهوده نیست ... و حالا با این طرز برخورد هایی که تو این مدت پلیس با مردم داشته میشه مهر تاییدی بر این نظرات زد ! اگه قرار بر حفظ امنیت و برقراری آرامش برای مردمه چرا هر روز این مردم هستن که ناراضی هستن و بیشتر نگران میشن و این مردم هستن که مورد ضرب و شتم و تهمت و توهین قرار می گیرن ؟ پارسال بعد از برخورد نیروی انتظامی با زنان در تجمع میدان هفت تیر که به اون شکل و با اون وسایل به جون مردم افتادن باید به این فکر می کردیم که پلیس داره امنیت کی رو تامین می کنه ؟

وقتی وقاحت به اوج خودش می رسد


ببخشید که بازی خونین شد


سردار احمدی مقدم! خيالت راحت، اين عكس در روزنامه چاپ نمي شود


درگيري خونين پليس با زنان در ميدان هفت تير تهران



Wednesday, May 16, 2007

فراخوان نمایشگاه عکاسی با موبایل


دریاب


هر روزم به تكرار مي گذرد.
خنده ها و سر تكان دادن هاي روزانه، حال و احوال پرسيدن هاي توقف نيافتني، گفت و گو ها، جر و بحث ها و مسخرگي هاي هميشگي، اين چيزهاي هميشگي تكرار مي شوند و كم كم نسبت به آن ها از هر حسي خالي مي شوم، عادت كرده ام كه با لبخند سلام كنم و با سر تكان دادن بگذرم...
اي كاش روزي اين سقف بشكند.
روزي كه با فرياد بخندم
روزي كه با كلاه بافتني قرمز در خيابان ها بچرخم
روزي كه با فرياد هوار بكشم
روزي كه با يك فنجان چاي داغ در دست به صندلي لم بدهم و در بيخيالي و بيحالي به چشمان آن طرف ميز خيره شوم و هيچ نگويم تا فرا رسيدن لحظه نوشيدن يك جرعه ديگر ...

پ.ن. برای اینکه یه وقت خدانکرده سوءتفاهم نشه، بگم که این نوشته رو خیلی وقت پیش نوشته بودم ...

قلب تاریکی

The Darkness Inside…
Inside every one of us

هميشه در درون شري هست، اگر با دقت به اعماق وجود خودمون نگاه كنيم همواره بارقه اي، جرقه اي يا اثر و گوشه چشمي از اين شرارت رو مي تونيم پيدا كنيم. انگار اين جزئي از وجود آدميزاده، و بدون اين خاصيت ديگه آدم، آدم نيست.
و وقتي كه ناگهان با اين درون روبرو ميشيم و اون رو به چشم مي بينيم و حس مي كنيم، چه لحظه ي عظيميه !
اتفاقي كه در قلب تاريكي مي افته و مارلو با اين جنبه از وجود خودش در شخص ديگه اي روبرو ميشه و در اون لحظه س كه به قول خودش با دیدن تاریکی به روشنايي ميرسه ...
«به قدر کافی تیره هم بود-و ترحم انگیز- به هیچ رو غیرعادی نبود- چندان هم روشن نبود. و با اینهمه انگار نوعی نور تابانید.»
كتاب فوق العاده اي بود، و البته خوندنش هم سخت ...
با ترديد (به خاطر سخت خونده شدن) ... توصيه مي كنم : "قلب تاريكي" جوزف كنراد

Saturday, May 05, 2007

If I ...



ديشب داشتم يه آهنگ از فيلم Amelie رو مي شنيدم، خيلي زيبا بود و كم مونده بود اشك از چشم هام سرازير بشه، يكدفعه با خودم فكر كردم چه حيف ميشد اگه صد سال عمر مي كردم ولي چنين آهنگي رو نمي شنيدم و چنين حسي رو درك نمي كردم، انگار واقعا زندگي يه چيزي كم ميداشت.
چند تا آهنگ ديگه هم گوش كرده بودم كه براي من چنين حسي داشتن، با خودم فكر كردم چه ناراحت كننده س، چون بهر حال هميشه آهنگ هاي زيبا، فيلم هاي ديدني، مناظر بي نظير، احساسات فراموش نشدني و طعم ها و لحظاتي خواهند بود كه پس از يكصد سال باز هم نخواهم توانست همه اون ها رو درك كنم و هميشه چيزي براي اينكه لذات زندگي تكميل نشن وجود خواهد داشت، هميشه موقع از دنيا رفتن چيزهايي هست كه خواستيم و بهشون نرسيديم، اما بدتر از اونا چيزهايي هستن كه هيچ وقت باهاشون روبرو نشديم، از وجودشون بي اطلاعيم و بدون هيچ تصوري از اون ها از دنيا ميريم. فقط فكر كنين بهترين لحظه اي كه تو زندگي داشتين براتون اتفاق نيافتاده باشه، هيچ وقت غصه نداشتن اون رو نمي خورين چون نمي دونستين كه براتون اتفاق نيافتاده.
حتي فكر كردن به اينكه از اين دنيا ميريم بدون اينكه بخش عظیمي از لذت هاي اون رو درك كنيم بقدر كافي ناراحت كننده هست ...

Monday, April 30, 2007

پیکاسو یکی صد تومن !


این برنامه شب شیشه ای هم خیلی خوبه ها ! کلی به بروز شدن بلاگم داره کمک می کنه !
چند شب پیش تو این برنامه جواد شمقدری مشاور رئیس جمهور اومده بود و حرف های خیلی بامزه ای میزد. نمی خواستم چیزی ازش بنویسم ولی اینقدر این گفت و گو نکات داشت که دیدم حیفم میاد چیزی نگم و حالا یه جاهاییش که یادم میاد رو اینجا میگم اما این رو هم بگم که تمام جملات این آقا رو میشد در اینجا ذکر کرد خلاصه چیزی نگفت که نشه از کنارش گذشت. حتی از گفت و گو با مسعود ده نمکی هم خیلی بهتر بود !
شمقدری یه جا گفت "مثل فیلم 300 در ایران فیلم ساخته میشه و به ایرانی توهین میکنه تا بره خارج جایزه بگیره و کارگردان با پول جایزه ش بیاد تو ایران ویلا بخره، نوش جونش" !!! ... هم حدی داره ! این مسلمه که تو هر کشوری کسی که بخواد پول در بیاره به نفعشه که از سیاست های کشورش حمایت کنه ! پس اگه این کارگردان پول میخواست خیلی راحت تر می تونست بهش برسه، خیالت تخت ! با اینحال من که یادم نمیاد چه فیلمی از ایران بوده که مثل 300 به ما توهین کرده باشه و جایزه هم برده باشه تا اندازی ای که پول خریدن یه ویلا برای کارگردان (و نه تهیه کننده) در اومده باشه !
درباره فیلم به نام پدر گفت که بهتر بود که مین هایی که زیر پای دختره میره عراقی می بودن یا اسرائیلی می بودن ! خب بیا تو فیلمنامه رو بنویس اون وقت به جای به نام پدر لابد اسم فیلم میشد به نام اسرائیل !!! بعد هم گفت این فیلم نشون میده که چطور یه کارگردان هدفش رو گم می کنه ! خب خوبه دیگه تا وقتی کارگردان از یه چیزهایی حمایت کنه داره روی هدفش حرکت می کنه اما اگه حرفش به سلیقه ما نخوره پس لابد هدفش رو گم کرده ! حداقل بهتره بگی هدف من رو گم کرده نه هدف خودش رو !
یه جا هم گفت این قضیه بدحجابی مثل این می مونه که "یه منظره زیبا و قشنگی هست که ما می خوایم به یه عده نشون بدیم متنها اونا چشم و گوششون رو بستن ! هرچی هم می گیم که این طرف منظره قشنگی داره کسی نمی بینه، اما اگه ببینه خودش هم می دونه که خیلی زیباست" ! لابد حالا باید با زور چشم یارو رو باز کنیم و ببندیمش به چوب و با کبریت چشماشو باز نگه داریم تا منظره رو ببینه، نه ؟ یکی نبود بهش بگه تو از کجا می دونی ؟ شاید اون منظره رو دیده و خوشش نیومده. شاید اصلا از این مناظر که تو خوشت میاد اون خوشش نمیاد، دیگه خوش اومدن که زورکی نمیشه. تازه اگه داریم راجع به حجاب صحبت میکنیم که قطعا تمام مردم ایران که هیچ حتی تمام مردم دنیا حجاب رو دیدن پس مسخره س که هنوز داری می گی اگه ببینه حتما خوشش میاد و چشماشو بسته ! مثل یکی از فامیل های ما که بعد از 20 سال هنوز غذایی می پزه که بچه میخوره و خوشش نمیاد و میگه این یه بار رو بخور، اگه بخوری می بینی که دوست داری !!
اینو هم گفت که ایرانیان قدیم زمان زرتشت با حجاب بودن و همین چادر هم شاید اصلا از اثرات همون موقع هاست !! ... کدوم کار ما تو این مملکت به ایرانیان قدیم رفته که حالا میخوایم حجاب رو مثل زرتشت اجرا کنیم ؟!!! تازه از کجا معلوم که اون موقع دین چقدر زوری بوده یا حجاب چقدر اجباری بوده باشه. خب پس با این حساب باید بگیم زنده باد آتشکده ها دیگه ! تازه از سخنان کوروش و داریوش (آزادی دین و عقیده و ..) چقدرش رو رعایت می کنیم که میخوایم حجابش رو ملاک عمل قرار بدیم ؟
بعد هم گفت در فیلم هایی که مثل 300 در ایران ساخته شده "نشون میدن که تمام زن های ایرانی مشکل اخلاقی دارن" ! من که یادم نیست تو فیلمی بیشتر از سه تا زن دیده باشم چه برسه به اینکه بگه تمام زن های ایرانی مشکل دارن و در خارج هم اکران شده باشه !!! یه جا هم گفت "زن ایرانی رو بدبخت و دچار مشکلات نشون میدن" ! خب نکنه ایشون فکر می کنن که تمام زن های ایرانی خوشبختن و مشکلی ندارن و داره خیلی بهشون خوش میگذره ! لابد هم واسه همین فکره که هیچ زنی نباید به هیچ چیزی اعتراض کنه و هیچ حرفی بزنه دیگه، نه ؟
یه اظهار نظر باحال هم داشتن ایشون که گفتن "اینکه فیلمساز ما فیلم با مضمون ضد ایرانی و با توهین به ایران میسازه اینه که تو ایران بهش پول نمیدن، این فیلم رو میسازه که بره خارج جایزه بگیره" و لابد با پولش حال کنه ! لابد تمام فستیوال های سینمایی خارجی به موضوعات ضد ایرانی حسابی جایزه میدن !! پس حتما بید مجنون و رنگ خدا و بچه های آسمان هم دارای مضامین ضد ایرانی بودن که تونستن کلی جایزه بگیرن !!! جالبتر اینکه گفت مثلا برخلاف فیلمسازی، نقاشی هزینه ای نداره چون نقاش با یه تابلو و یه قلم مو نقاشی می کشه ! مشاور هنری رئیس جمهور و ببین که چقدر راجع به نقاشی اطلاعات داره !! من تا حالا فکر می کردم نقاش به رنگ هم احتیاج داره و نمی دونستم با 1000 تومن میشه پیکاسو شد !
بعد هم برای تایید اینکه باید فیلم های با مضامین ایرانی (البته منظورش همون اسلامی بود) بسازیم گفت که دنیا امروز تشنه شنیدن پیام های ایرانه !
بعد هم به عنوان راه حل مشکل ساختن فیلم های 300 ای در ایران گفت که "گرایش را باید درست کرد. مثلا در داستان یک زن خطاکار، اگر گرایش با همذات پنداری با زن باشد گرایش منفی است. اما اگر گرایش با خانواده ای باشد که از حضور زن خطاکار در رنج و مشکل است، این گرایش مثبت است." با این حساب بهترین جواب پاک کردن صورت مساله است و نباید به دلایل و مشکلات چنین زنانی پرداخت و باید تنها گفت که از بد بودن زن گفت و اینکه داره همه رو اذیت می کنه ! و نباید مثلا بگیم که چرا اینجوری شده.
اصلا ایشون عقیده داشتن که بهتره از مشکلات اجتماعی یا سیاسی یا عقیدتی یا هر نوع مشکل دیگه ای حرفی نزنیم چون اون وقت داریم می گیم ایران یه مشکلی داره که این خودش توهین به ایران و ایرانیه ! باید فقط گل و بلبل نشون داد و مردم همیشه در صحنه و زیبایی کشور پهناور خودمون رو !
حالا این سوال هست که ایشون چطور با چنین عقیده ای برای آقای احمدی نژاد فیلم تبلیغاتی ساخته و گفته ایشون می خواد بیاد مملکت رو درست کنه ؟ مگه نه اینکه ما تو این مملکت هیچ مشکلی نداریم، بیاد چی رو درست کنه پس ؟ و تازه تو برنامه از حماسه سوم تیر (انتخابات ریاست جمهوری) یاد کرد و گفت که من فیلم تبلیغاتی نساختم، فیلم حقیقت گرا برای آقای احمدی نژاد ساختم ! بازم خوبه نگفت فیلم معناگرا ساختم !
درباره اخراجی ها هم گفت که "می تواند نقطه شروعی برای توسعه و ارتقاء سینمای ایران شود" !!! من هیچی نگم بهتره ! گفت "چون نسبت به هیچ رزمنده ای نگاه منفی نمی شود خوب است ولی در فیلم هایی به رزمنده و جنگ نیش زده شده است" و درباره لیلی با من است هم گفت که در جاهایی به شخصیت رزمنده نیش زده، مثلا شخصیت با بازی آقای عزیزی. لابد چون اون آقای عزیزی علاقمند به جبهه، به اندازه شخصیت پرستویی حول و عجله دویدن به خط اول جبهه رو نداشت و می گفت که بریم کار خودمون رو بکنیم و اینقدر با حول و ولع تو جبهه ندوویم، اگه شد جلوتر هم میریم. این یعنی نیش به رزمنده !!
درباره آژانس شیشه ای هم گفت که دود موتور سوار ها آدم رو خفه نمی کنه اتفاقا اگه بری پیششون می بینی که خیلی هم آدمای باحال و با صفایی هستن فقط شاید اشتباه کنن. تازه احتمالا از شخصیت اصلی آژانس (حاج کاظم) هم بهترن !!!!
این جملات رو هم عینا نقل می کنم که کلی لذت ببریم !
درباره مسعود کیمیایی گفت : "حیف شد که نتونست به حقیقت انقلاب نزدیکه بشه، واقعا حیف شد" !!
درباره داریوش مهرجویی : "فیلم گاو رو امام پسندید." فقط همین !
درباره مسعود ده نمکی : "تازه عملیات شروع شده، بهش می گم به عملیات های بزرگتر فکر کنه" !!