Friday, January 28, 2011

از «سیمای شهر» کوین لینچ تا «سیما»ی شهر ما

لینچ نظریه پرداز شهری است و درباره تصاویر ذهنی شهروندان از شهری که در اون زندگی می کنن صحبت کرده، و تصویر ذهنی و کلی یک شهر یا محله رو از نگاه ساکنین اونجا بدست میاره.

سیمای یک شهر اون چیزیه که برآیند «تصورات» و «ذهنیات» شهروندان رو از محل زندگی خودشون بدست میده، یعنی تصویری ذهنی از مجموعه برداشت های شخصی مردم و اینکه چقدر این تصویر خوانایی و قابلیت درک داره. پس منظور از «سیمای شهر» اصلا تصویر یا عکس یه جایی از شهر نیست! بلکه تصویر «مجازی» کلیت سیستماتیک شهر در ذهن ساکنین اونه.

حالا این کلمه «سیمای شهر» انگار خیلی مد شده و کلاس پیدا کرده که میخوایم بهرحال یه چیزی رو بهش بچسبونیم و کارامون رو باکلاس نشون بدیم! این عکس هم تذکر به نچسبوندن پوستر و آگهیه تا سیمای شهر حفظ بشه!

اونور دنیا با «سیمای شهر» شهر میسازن و کیفیت کلی شهرشون رو بهبود میدن؛ ما هم با «سیمای شهر» آخر آخرش به فکر نچسبوندن پوستر و آگهی می افتیم!

توهم توطئه و عکاسی در شهر

دیروز رفتم از سایت مربوط به پایان نامه م عکاسی کنم. عکس های زیادی از محوطه و فضاهای اطراف اون زمین گرفتم. در این حین توی یکی از کوچه ها کاری در حال انجام بود که دقیقا نفهمیدم چیه، انگار یه ماشین حمل بتن دیدم؛ خلاصه اینکه معلوم نیست چیکار می کردن که به عکس گرفتن من مشکوک میشن، بعد میفهمم که یکی منو تعقیب می کنه و ازم عکس میگیره !! اصلا هم به خودش زحمت نمیده که نفهمم و میاد دو متری من وا میسته موبایلشو میگیره طرفم و هی زرت و زرت عکس میندازه! بعد هم میذاره میره!

اینم عکس اون ماشین که فقط تو یکی از عکسام بود و از گوشه ش جدا کردم، و عکس اون آقای متوهم به توطئه بعد از عکس گرفتن از من!

من که نمیدونم عکسای اون بابا به چه دردش میخوره، ولی من که یه پست با این عکسام به روز کردم !

Monday, January 24, 2011

Brandi Carlile - Looking Out





Brandi Carlile - Looking Out 04:17 (1033 kb)

I went out looking for the answers
And never left my town
I'm no good at understanding
But I'm good at standing ground

And when I asked a corner preacher
I couldn't hear him for my youth
Some people get religion
Some people get the truth

I never get the truth
I never get the truth

I know the darkness pulls on you
But it's just a point of view
When you're outside looking in
You belong to someone

And when you feel like giving in
Or the coming of the end
Like your heart could break in two
Someone loves you

I laid this suitcase on my chest
So I could feel somebody's weight
And I laid you to rest
Just to feel the give and take

I got a new interpretation
And it's a better point of view
While you were looking for a landslide
I was looking out for you

I was looking out for you
Someone's looking out for you

I know the darkness pulls on you
But it's just a point of view
When you're outside looking in
You belong to someone

And when you feel like giving in
Or the coming of the end
Like your heart could break in two
Someone loves you

I am afraid of crossing lines
I am afraid of flying blind
Afraid of inquiring minds
Afraid of being left behind

I close my eyes, I think of you
I take a step, I think of you
I catch my breath, I think of you
I cannot rest, I think of you

My one and only wrecking ball
And you're crashing through my walls
When you're outside looking in
You belong to someone

And when you feel like giving in
Or the coming of the end
Like your heart could break in two
Someone loves you, yeah

Sunday, January 16, 2011

به یاد زهرا، امین و ترنم کوچولو

پرواز بوئینگ 727 هواپیمایی ایران ایر به شماره 277 مسیر تهران-ارومیه در 19 دی 1389 دچار سانحه شد و تعدادی از مسافران و خدمه آن جان باختند.

شنیدن این خبر به قدر کافی ناراحت کننده بود که هموطنانمون دچار این حادثه شدند

... اما اینکه بعد از چند روز فهمیدیم در بین اونا آشناهامون هم بودن خیلی دردناک بود

زهرا ستوده مرام، همسرش امین پروین پور و دختر چند ماهه شون ترنم کوچولو

ایشالا روحشون شاد باشه و خدا به خانواده هاشون صبر بده

Friday, January 14, 2011

از نت برداشتن تا مطالعه کامل


فعلا درگیر و دار نوشتن پروپوزال هستم. دو تا کتاب خیلی خوب گرفته بودم تا بخونم. استاد راهنما هم از قبل توصیه کرد که سریع نت بردارم و چون مطالبش جذابه حواسم باشه گیرش نیافتم! ولی گوش ندادم، استاد حق داشت و جفتشونو تقریبا کامل خوندم، واقعا لذت بردم و کلی مطلب یاد گرفتم و خیلی برام جالب بود.

"آفرینش محلات و مکان ها در محیط انسان ساخت" – دیوید چپ من

"محیط های پاسخده" – ای ین بنتلی

Friday, January 07, 2011

زندگی دونفری

از پارسال همینجور که به رسمی شدن شراکت زندگی من و نرگس نزدیکتر میشدیم اختصاص دادن وقت به اینترنت و بلاگ سخت تر و دیر به دیر شد و الان دارم میبینم که نزدیک 10 ماهه که به بلاگ اسپات نیومدم و این خیلی متعجبم کرد!

زندگی زناشویی ما هنوز شروع نشده، اردیبهشت عقد کردیم و ایشالا زودتر بتونیم ازدواج کنیم. من که واقعا لحظه شماری می کنم تا بتونم زندگیم رو با کسی که از صمیم قلبم دوستش دارم شروع کنم.

و البته امیدوارم که همینجور که زمان جلو میره، برخلاف این یه سال اخیر، بتونم برای نوشتنی هام هم وقت بذارم.

زندگی زیباست ... بدجور