Saturday, January 30, 2010

انتقاد و سوالاتي در باب سخنان آقاي حميد رسايي


با گذشت بيش از 7 ماه گويي بيعدالتي در صدا و سيما پايان ندارد. برنامه رو به فردا كه در "به اصطلاح مناظره هايش" طرفداران يك طيف فكري حضور مي يافتند تنها يكبار به شكلي استثنايي مهمان سبز اصلاح طلبي داشت كه ديدگاه مردم را ابراز داشت و به شدت نيز خبرساز شد و پس از آن مناظره ها به سرعت كاهش يافت. بعد از آن از حامي افراطي دولت (آقاي حسينيان) دعوت شد تا با خيال راحت و بدون رقيب به اظهار نظر و بيان ديدگاه ها و اتهاماتش بپردازد و مهمان ديگر (آقاي بروجردي) هم جدا از موافق بودن تقريبا حرف ديگري نزد و حتي به خود زحمت دفاع از خودش را هم نداد. گويا از پيش هماهنگ شده بود تا آقاي بروجردي بگذارد تمام وقت آقاي حسينيان صحبت كند! بدين شكل اين برنامه نيمچه مناظره ديگر كاملا به يك تريبون مخصوص خواص حامي دولت تبديل شد.
اما اين نيز خواسته تماميت خواهي اين طيف را قانع نكرد و در برنامه جديدي با نام ديروز امروز فردا از آقايي رسايي دعوت شد تا به راحتي و در غياب فرد ديگري (حتي مثل آقاي بروجردي موافق!) سخنانش را بگويد و به نام برنامه اي مربوط به انقلاب 57 به توجيه يكطرفه و جانبدارانه خود از وقايع اخير بپردازد.
جداي از سن آقاي رسايي (متولد 1347) در زمان انقلاب، در چنين برنامه اي بايد از كسي كه حضورش در انقلاب براي مردم شناخته شده باشد دعوت ميشد اما معلوم نيست انقلابيون چه شده اند كه بجايشان از حاميان جوان دولت دعوت ميشود! جالب اينجاست كه آقاي رسايي آنچنان با خيال راحت سخن مي گفت كه گويي نگران فهم و شعور مردم نيست و كسي قرار نيست راجع به صحت و سقم حرفهايش حتي اندكي فكر كند!
با خيال راحت دولت اصلاحات را با خروج آيت ا... منتظري از حكومت يكي گرفت و اصلاح طلبان را به خروج از انقلاب محكوم كرد، انگار آيت ا... خامنه اي رهبر انقلاب و شوراي نگهبان در اين 8 سال كاره اي نبوده اند كه يك جريان ضد انقلاب 22 ميليون راي مردم را بدست آورده و 8 سال تمام در اين كشور دولت داشته است! بعد هم از اتفاقات اخير به سومين جريان در سومين دهه نام برد! درحاليكه منشا اتفاقات تنها ترديد مردم در رايي بود كه به صندوق انداختند و در ابتدا جز شعار سوال از انتخابات سخني از مردم نشنيدند. اينگونه كه ايشان از خروج بزرگان از انقلاب نام ميبرد اصلا فكر نكرد كه اين سوال پيش مي آيد كه پس ديگر جز مقام رهبري چه كسي از انقلابيون بزرگ باقي مانده و اين چه جور انقلابي است كه تمام انقلابيون سرشناسش از آن خارج شده اند؟ ايشان اينقدر توان تفكر نداشتند كه بفهمند ادعاي خروج تمام متفكرين و بزرگان انقلاب و خانواده هايش از انقلاب بزرگترين ضربه اي است كه به نظام مي زنند!
آقاي رسايي كار را بدانجا رساند كه در مقام خدايي ظاهر شد و از باطن افراد سخن گفت و گفته هايشان را نيز نپذيرفت. ايشان گفتند كه اكنون تنها دو جريان حاكم است، يكي حامي رهبري كه با قرآن و اسلام و انقلاب است و ديگري كه سخن از اسلام و قرآن و انقلاب مي گويد اما به آن اعتقاد ندارد و انحرافي است! آيا ايشان بر باطن افراد آگاهند؟ آيا جز خدا كسي بر نيت بندگان آگاه است؟ چطور ايشان سخن روشن افراد را انكار مي كنند و ادعا مي كنند كه مقصودشان چيز ديگري است؟
آقاي رسايي سپس از دين صحبت كرد كه برخي مي خواهند بگويند دين حاكميت دين سختي است و دين ديگري هست كه آسانتر است تا مردم كه ذاتا طالب دين آسان هستند به سمت آنان بروند! طبق تفكر ايشان تمام مردم ايران بايد تا بحال از اسلام خارج ميشدند زيرا احكام دين مبين اسلام نسبت به برخي اديان ديگر سختگيرانه و با جزييات بيشتري است و نمي توان گفت اسلام نسبت به بقيه اديان دين راحتي است. جدا از اينكه هر دين سختي خودش را دارد و قواعدي هست كه در هر دين روشن است، ايشان متوجه نشدند كه بحث دين و تفسير از دين دو مورد است! ما كه دو دين اسلام نداريم! ايشان سعي كردند تا مخالفان سياسي خود را مخالفان دين اسلام نشان دهند كه از پايه غلط است. فكر كنم به اين كار نشر اكاذيب مي گويند. البته اين سوال هم براي من پيش آمد كه منظور ايشان دقيقا از سختي چيست؟ يعني عقيده دارند كه تفسيرشان سخت نيست و مخالفان سعي مي كنند تا آن را سخت نشان دهند؟ مثلا اينكه هر كس به خيابان بيايد و اعتراض كند محارب است و بايد اعدام شود، سخت نيست؟ يا مثلا درخواست اعدام محارب در 5 روز خيلي آسان است؟ يا اتهام محارب براي عكاسي از خيابان يا آتش زدن سطل آشغال هم چندان سخت نيست؟! آيا در تصور مردم از آساني و سختي تفكرات، تنها سخن مخالفان نظام تاثير دارد و عملكرد خود مسئولان هيچ اهميتي نخواهد داشت؟ آيا آقاي رسايي فكر مي كنند كه مردم تنها گوش به حرفهاي خارج از كشور دارند و فقط براساس آن تصميم ميگيرند؟
ايشان همچنين از توطئه هاي آمريكا و صهيونيسم سخن گفت و اينكه جريان قتل هاي زنجيره اي هم توطئه مخالفين نظام براي بي آبرو كردن وزارت اطلاعات نزد مردم بوده است! اين ادعا را از چند منظر ميشود بررسي كرد. يكي اينكه در اين جريان كسي مسئوول شناخته شد كه معاون وزير اطلاعات بوده و ادعاي همكاري اين فرد با مخالفين نظام خود وزارت اطلاعات را بيشتر زير سوال مي برد. آقاي رسايي متوجه نيستند كه با اين ادعا كه يك مخالف توانسته در دل يك سيستم امنيتي به اين شكل نفوذ كند توان سيستم را زير سوال مي برند. سوال ديگر اينست كه آيا چند قتل مي تواند آبروي يك سيستم را نزد مردم ببرد؟ آيا با برخورد صحيح با موضوع و شفافيت با مردم و روشنگري درباره قتل ها و رسيدگي به آسيب ديدگان نمي توان از اين اتهام سلب مسئوليت كرد؟ پس آيا با اين ديد ايشان آبروي يك سيستم در دست خودش است؟ نكته مهم ديگر اينست كه وقتي ايشان چنين ادعايي را مطرح كردند آيا به اين مساله دقت كردند كه كساني كه از اقدام متهم دفاع كردند چه وضعي خواهند داشت؟ آيا مدافعين اين اتفاق كه پس از آن در مقام دفاع برآمدند از ديد آقاي رسايي مخالف نظام محسوب مي شوند؟ ايشان خود بيانديشند كه اگر قتل هاي زنجيره اي توطئه مخالفين نظام باشد پاي چه كساني به موضوع كشيده خواهد شد.
ايشان سپس به نكاتي اشاره كردند كه بي توجهي و كم انديشي ايشان را نشان مي داد. ادعا كردند كه چهار جريان سبز در كشور داريم ولي در حين صحبت هايشان پنج جريان سبز را في البداهه اختراع كردند و از سبز مقدس، سبز محترم، سبز معترض، سبز آشوبگر و از سبز منحرف نام بردند.
ايشان با خيال راحت و بدور از هر رقيب و نظر مخالفي به سخنان سر تا پا بي اساسي پرداختند كه هيچ سند و مدركي جز ادعاي شخصي خودشان بر آن وجود ندارد. از سبز محترم صحبت كردند كه به آقاي موسوي راي داده بود و ادعا كردند بايد احترام آنها را نگه داشت درحاليكه نديديم در اين چند ماه احترام راي ايشان نگه داشته شود. از سبز معترض گفتند كه آن هم قابل احترام است اما ديديم كه از همان روز اول به اين افراد تهمت زده شد و اجازه صحبت در هيچ رسانه اي به آنها و نمايندگانشان داده نشد. همچنين ادعاي اينكه اين سبز معترض از سبز محترم كه راي داده جداست هم هيچ سندي ندارد. از سبز آشوبگر صحبت كردند كه اين حرفشان كاملا دروغ بود، زيرا جنبش سبز هميشه گفته خواستار خشونت نيست و آقاي موسوي هم در تمام بيانيه هايش ذكر كرده كه اعتراض بر اساس قانون اساسي و به دور از خشونت باشد. در ضمن وقتي حمله لباس شخصي ها را نه خشونت بلكه تحريك احساساتشان ميدانيم و شيشه شكستن نيروي انتظامي را اشتباه كوچك ميدانيم پس بر اساس انصاف نمي توانيم عكس العمل مردم در برابر گاز اشك آور و ضرب و شتم را آشوب تلقي كنيم.
ايشان ناگهان به يادش آمد كه سبز منحرف را هم به اين ليست بيافزايد و اين جريان را في البداهه به محاسبات خودش اضافه كرد. ايشان كف زدن را در روز عاشورا انحراف دانست اما متاسفانه از حمله به عزاداران حسيني در حسينيه امام(ره) و قتل مردم در روز عاشورا حرفي نزد. آيا انحراف كف زدن بزرگتر از قتل است؟ ايشان سعي كردند كه با تشويش افكار مخالفين دولت را مخالفين دين بدانند و آنها را به توهين به پيامبر(ص) متهم كردند. ايشان فراموش كردند كه بسياري از روحانيون و بالاخص آقاي كروبي و آيت ا... منتظري مورد احترام جنبش سبز هستند. ايشان شعار هاي يا حسين و ا... اكبر و ديگر شعار هاي مذهبي را فراموش كرده اند؟ اين شعار ها از چه زماني ضد دين شده اند؟
جالب ترين قسمت ادعاهاي ايشان درباره تعداد و آمار اين جريان ها بود كه مشخصا بيانگر آمال و آرزوهاي طيف فكري شان بود كه با حقيقت فاصله بعيدي دارد. ايشان گفتند 70 ميليون سبز مقدس داريم و همه مردم ايران حتي اگر مسلمان نباشند به اهل بيت علاقه دارند. بعد گفتند 13 ميليون سبز محترم داريم كه به آقاي موسوي راي داده اند كه اين با توجه به اعتراض مردم جاي سوال دارد. سپس گفتند حدود سه ميليون سبز معترض در سراسر كشور داريم كه اين نيز با واقعيت تطابق ندارد. زيرا تنها كساني كه در تهران در روز 25 خرداد به خيابان آمدند جمعيتي ميليوني بودند و بسياري ديگر نيز با وجود اعتراض در خانه يا محل كار بودند و حضور خود را آشكار نكردند. به اين عده جمعيت هاي ديگر در شهرهاي ديگر و در سراسر كشور را اگر اضافه كنيم مي بينيم كه عدد سه ميليون براي توصيف معترضين بسيار كم است و اين تنها مي تواند آرزوي ايشان باشد كه سعي كردند در قالب تحريف واقعيت بيان كنند. بعد گفتند كه با گذشت زمان و روشنگري هاي حاكميت عده معترضين كاهش يافت تا (كمي فكر كردند تا عددي به ذهنشان برسد) به ده هزار معترض رسيد كه اين افراد اغلب آشوبگر هستند و حتي در اين 30 سال راي هم نداده اند. سوال اول اينست كه اين روشنگري ها به چه شكلي بيان شده اند كه كسي جز تهديد و تهمت و توهين و افترا به معترضين چيز ديگري نشنيده، و سوال ديگر اينست كه بسياري از چهره هاي شناخته شده و خانواده هاي شهدا و بزرگان انقلاب و فعالين سياسي كه همچنان به نتيجه انتخابات معترضند در كدام گروهند؟ آيا خانواده شهيد بهشتي، باكري، همت و شهيد رجايي و خانواده آيت ا... طالقاني و شهيد دستغيب و بسياري ديگر شامل اين گروهند كه راي نداده اند؟ آيا مسئولان نظام در گذشته و حال آشوبگرند؟
متاسفانه اينگونه صحبت هاي يكطرفه و بي پايه تنها احساسات مردم را جريحه دار مي كند و بيشتر اينطور نشان مي دهد كه اين مدعيان نه به قدر كافي دليل دارند كه ادعاهايشان را مستند و مستدل كنند و نه حتي به قدر كافي اعتماد كه با معترضين حاضر به رويارويي شوند.
ولي مهمترين نتيجه اين چنين برنامه هايي اينست كه مردم از رسانه ملي بيشتر قطع اميد مي كنند.

No comments: